کاسه و جز آن، که کمی از لب و دهانۀ آن پریده و افتاده: آن دیگ لب شکستۀ صابون پزی ز من آن چمچۀ هریسه و حلوا از آن تو. وحشی دهی از دهستان دره صیدی است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کاسه و جز آن، که کمی از لب و دهانۀ آن پریده و افتاده: آن دیگ لب شکستۀ صابون پزی ز من آن چمچۀ هریسه و حلوا از آن تو. وحشی دهی از دهستان دره صیدی است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کلیدان. کلون. بست پشت در. کلندان. چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به قزوینی کلیدان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیدان و کلان شود
کلیدان. کلون. بست پشت در. کلندان. چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به قزوینی کلیدان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیدان و کِلان شود
آلت پشم و ابریشم تابیدن، و آن چوبی است مدور و سیخ چوبی بر آن گذرانیده اند و پشم و ریسمان را بدان تاب دهند. (از برهان) (از آنندراج). دکلو، در تداول جنوب خراسان: زلف کآن از رعشه جنبد پای بند دل نگردد باد کز دکلان جهد تخت سلیمان برنتابد. سیف اسفرنگ
آلت پشم و ابریشم تابیدن، و آن چوبی است مدور و سیخ چوبی بر آن گذرانیده اند و پشم و ریسمان را بدان تاب دهند. (از برهان) (از آنندراج). دِکلو، در تداول جنوب خراسان: زلف کآن از رعشه جنبد پای بند دل نگردد باد کز دکلان جهد تخت سلیمان برنتابد. سیف اسفرنگ
عجزنمایی و کارسپردگی بر دیگری. اسم است توکل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعتماد و توکل. (غیاث اللغات) (آنندراج). اسم است از اتکال بمعنی اعتماد و تفویض. (از اقرب الموارد) : و هو المستعان و علیه التکلان. (گلستان). رجوع به اتکال و توکل شود
عجزنمایی و کارسپردگی بر دیگری. اسم است توکل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعتماد و توکل. (غیاث اللغات) (آنندراج). اسم است از اتکال بمعنی اعتماد و تفویض. (از اقرب الموارد) : و هو المستعان و علیه التکلان. (گلستان). رجوع به اتکال و توکل شود
کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیۀ شریف. (تاج العروس). کوهی است در عالیه. (میدانی). و گویند در بلاد بنی نمیر است. (مراصد الاطلاع). شعرا و نویسندگان بدان تمثل کنند. مثل ثهلان، یعنی باوقار. بارزانت و حلیم و نیز گران چنانکه گویند: اثقل من ثهلان. و بلند و مرتفع: براند خسرو مشرق بسوی بیلارام بدان حصاری کز برج او خجل ثهلان. عنصری. عمان و محیط و نیل و جیحون جودی و حری و قاف و ثهلان. خاقانی. شراری جهد ز آهن نعل اسبش که حرّ اقش اروند و ثهلان نماید. خاقانی. پیش آن بادپرستان بشکوه کوه ثهلان شوم انشأاﷲ. خاقانی. چون خور بر اسب قلۀ سنجدبش آمدن از نعل قله، قلۀ ثهلان شکستنش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 530). حلمش بسوی قلۀ ثهلان نظر نمود نشمرد جز غبار و کلوخی محقرش. محمد دقایقی مروزی
کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیۀ شریف. (تاج العروس). کوهی است در عالیه. (میدانی). و گویند در بلاد بنی نمیر است. (مراصد الاطلاع). شعرا و نویسندگان بدان تمثل کنند. مثل ثهلان، یعنی باوقار. بارزانت و حلیم و نیز گران چنانکه گویند: اَثقل من ثهلان. و بلند و مرتفع: براند خسرو مشرق بسوی بیلارام بدان حصاری کز برج او خجل ثهلان. عنصری. عمان و محیط و نیل و جیحون جودی و حری و قاف و ثهلان. خاقانی. شراری جهد ز آهن نعل اسبش که حرّ اقش اروند و ثهلان نماید. خاقانی. پیش آن بادپرستان بشکوه کوه ثهلان شوم انشأاﷲ. خاقانی. چون خور بر اسب قلۀ سنجدبش آمدن از نعل قله، قلۀ ثهلان شکستنش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 530). حلمش بسوی قلۀ ثهلان نظر نمود نشمرد جز غبار و کلوخی محقرش. محمد دقایقی مروزی
تثنیۀ ثقل. ثقلین، آدمی و پری. آدمیان و پریان. انس و جن: شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است. منوچهری. ، سید ثقلان، رسول اکرم صلوات اﷲ علیه: زانکه تو هم نام سید ثقلانی مادح هم نام سیدالثقلانم. سوزنی
تثنیۀ ثَقَل. ثقلین، آدمی و پری. آدمیان و پریان. انس و جن: شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است. منوچهری. ، سید ثقلان، رسول اکرم صلوات اﷲ علیه: زانکه تو هم نام سید ثقلانی مادح هم نام سیدالثقلانم. سوزنی