جدول جو
جدول جو

معنی ثکل - جستجوی لغت در جدول جو

ثکل
(ثَ)
بی فرزندی
لغت نامه دهخدا
ثکل
(تَ)
بی فرزند شدن مادر، گم شدن دوست کسی را، مردن
لغت نامه دهخدا
ثکل
از دست دادن فرزند
تصویری از ثکل
تصویر ثکل
فرهنگ لغت هوشیار
ثکل
((ثَ))
مصیبت از دست دادن فرزند، گم کردن دوست، فرزند مردگی، مرگ، هلاک
تصویری از ثکل
تصویر ثکل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقل
تصویر ثقل
سنگین شدن، سنگینی، در پزشکی یبوست، در موسیقی بم بودن صدا
ثقل سامعه: سنگینی گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثکلی
تصویر ثکلی
زنی که فرزند خود را از دست داده باشد، زن فرزندمرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکل
تصویر شکل
مثل، مانند، شبیه، نظیر، صورت کسی یا چیزی، چهره، صورت، حالت، وضع
در علم عروض اجتماع خبن و کف، چنان که از مستفعلن حرف دوم و هفتم را ساقط کنند و متفعل بماند و مفاعل به جایش بیاورند، قرار دادن اعراب و حرکت در کلمات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکل
تصویر لکل
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکل
تصویر آکل
خورنده، ویژگی کسی یا چیزی که غذا می خورد، نان خور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
بار و بنه و حشم مسافر، مال، متاع، هر چیز نفیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکل
تصویر فکل
موهای مرتب شدۀ جلوی سر، پاپیون، کراوات، یقۀ پیراهن که با دکمه به آن وصل می شده است
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ لا)
نعت مؤنث از ثکل. زن فرزندمرده، بچه گم کرده. ج، ثکالی، زن عزیزمرده و گم کرده دوست. ثکول. ثاکله. ج، ثواکل
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ)
زن گم کرده فرزند. ج، مثاکل. (ناظم الاطباء). زنی که لازم شود او را ثکل (ث یا ث ک ) یعنی بی فرزندی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). و رجوع به مثکال و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ نَ)
نعت مؤنث است از ثکل
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نعت مذکر از ثکل. مرد فرزندمرده یا دوست گم کرده
لغت نامه دهخدا
گوسفند شاخ دار قوچ، جوان بلند قد، بی اندام بدهیکل درشت هیکل، امرد درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکل
تصویر حکل
بی آوایان جاندارانی که آوایشان به گوش نمی رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکل
تصویر سکل
لاتینی تازی گشته سوسمار ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکل
تصویر شکل
مانند، سیرت و صورت چیزی، نظیر چهره و صورت و روی و سیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گران شدن، آبستنی زن
فرهنگ لغت هوشیار
کنجاره لرد درد کنجال خره هم آوای فره کنجاره تفاله، آنچه ازمایعی ته نشین شود چون درد شراب دردی، تیرگی شیر و روغن، آنچه دفع شود از معده سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکل
تصویر رکل
گندنا تره، گندنا خواری، لگد زدن، سم کوفتن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثول
تصویر ثول
گروه زنبوران عسل و بمعنی احمق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
فریز پنجه سبزه از گیاهان فریز فرزد نجم. مرغ، گیاهی است ازتیره گندمیان پنجه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاکل
تصویر ثاکل
ناروند بی فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثجل
تصویر ثجل
کلان شکمی، کلان تهیگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکل
تصویر دکل
تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکل
تصویر آکل
خورنده، پادشاه خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکل
تصویر بکل
آمیزش، غنیمت
فرهنگ لغت هوشیار
یقه پیراهن که به وسیله دگمه ها دوخته شود: اولا عروض فکل ها این قدر وسعت نداشت ثانیا فکر جوانان این قدر لاغر نبود، کراوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثکلی
تصویر ثکلی
((ثَ لا))
زن فرزند مرده، بچه کم کرده، جمع ثکالی، زن عزیز مرده، زن گم کرده دوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکل
تصویر شکل
ریخت، نگاره، آرایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکل
تصویر آکل
پادشاه، خورنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکل
تصویر اکل
بار، خوردن، خورش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گرانی
فرهنگ واژه فارسی سره