تمام. تمام و کمال. کلاً. تماماً. بالمره: ما بمردیم و بکلّی کاستیم بانگ حق آمد همه برخاستیم. مولوی. و رجوع به کل شود، خرمابن زودرس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
به آخر صفوف بایستادن در حرب. (تاج المصادر بیهقی). در صف پسین جنگ ایستادن و گویند این مقلوب تکیل است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکیل شود
آنکه فکل دارد. (یادداشت مؤلف). کسی که بشیوۀ اروپائیان لباس می پوشد. فرنگی مآب. شیک پوش، نامی است که متدینین متعصب دورۀ ناصرالدینشاه به متجددین داده اند. (یادداشت مؤلف)