جدول جو
جدول جو

معنی ثویه - جستجوی لغت در جدول جو

ثویه
(ثَ وی یَ)
زن، جای گوسپند و شتر. آغل شتران و گوسپندان، مکان و جای، سنگ تودۀ پست که در صحرا سازند برای نشان
لغت نامه دهخدا
ثویه
(ثَ وی یَ / ثُ وی یَ)
موضعی است نزدیک کوفه و در آن است قبور ابوموسی الاشعری و مغیره بن شعبه و زیاد بن ابی سفیان. و گویند زندانی است در یک فرسخی حیره که نعمان بن منذر محبوسین را آنجا زندانی میکرد. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بویه
تصویر بویه
(دخترانه)
آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آثویه
تصویر آثویه
(پسرانه)
روح کامل، روح درستکار، صورت دیگر آبتین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تویه
تصویر تویه
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، سدکیس، نوسه، آدینده، قوس و قزح، سرکیس، شدکیس، ترسه، کلکم، آلیسا، قزح، آزفنداک، سرویسه، نوشه، درونه، آفنداک، تربسه، رخش، تیراژی، سویسه، سرگیس، ایرسا، نوس، اغلیسون، کرکم، تربیسه، توبه، تیراژه، آژفنداک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویه
تصویر پویه
دو، برای مثال پایش از آن پویه درآمد ز دست / مهر دل و مهرۀ پایش شکست (نظامی۱ - ۸۲)، رفتن، نه سریع نه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سویه
تصویر سویه
سوی savi [y]، راستی، برابری، یکسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثنویه
تصویر ثنویه
گروهی که قائل به دو مبدا خیر و شر هستند، معتقدان به ثنویت. بعضی از نویسندگان اسلامی مانویه و مزدکیه را از این گروه دانسته و آن ها را اصحاب اثنین هم خوانده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بویه
تصویر بویه
آرزو، امید، چشمداشت، آرمان، خواهش، درخواست برای مثال که را بویۀ وصلت ملک خیزد / یکی جنبشی بایدش آسمانی (دقیقی - ۱۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویه
تصویر رویه
رویّت، فکر کردن و تامل نمودن در کارها، تفکر، تامل، بررسی، مقابل بدیهه، در علوم ادبی سرودن شعر با اندیشه و تامل
فرهنگ فارسی عمید
(لِ ثَ وی یَ)
تأنیث لثوی، ’ث ’’ذ’ و ’ظ’ حروف لثویه باشند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مقیم گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقیم گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، مردن: ثوی، بمرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پویه
تصویر پویه
رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غویه
تصویر غویه
مونث غوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فویه
تصویر فویه
کاهیده فوه: دهانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویه
تصویر گویه
گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شویه
تصویر شویه
بر باد رفته داراک نیست شده اندک اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
هر ته از پارچه ولباس لای تاه تو. یا یک لویه. یک تا یک لا: جامه جنگ تو یک لویه همی گفت که خصم نطفه را در رحم از جمله ایتام گرفت. (انوری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویه
تصویر سویه
راستی و برابری، همواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوره
تصویر ثوره
گاو ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویه
تصویر خویه
کاچی خوراک زایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویه
تصویر اویه
ترکی کاشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنویه
تصویر ثنویه
گروهی که قائل به دو مبدا هستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثومه
تصویر ثومه
یک دانه سیر، بند شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژویه
تصویر ژویه
ماه هفتم سال فرنگی مطابق ثلث دوم و سوم تیر و ثلث اول امرداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویه
تصویر رویه
اندیشه، فکر، صلاح، تفکر، نگرش، امر، دیدن دیدار دید، نما، ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویه
تصویر دویه
زن بیمار تباه شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویه
تصویر بویه
امیدواری، آرزومندی
فرهنگ لغت هوشیار
لثویه در فارسی مونث لثوی: ژمیک بجیک مونث لثوی: ذ و ظ از حروف لثویه باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثویه
تصویر تثویه
مقیم گردانیدن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریه و زاری نوحه، گوشه ایست در دستگاه سه گاه که بندرت در چهارگاه هم نواخته میشود. یا مویه زال. لحنی است در موسیقی قدیم: (بلفظ پارسی و چینی و خماخسرو بلحن مویه زال و قصیده لغزی) (منوچهری. د. چا. 138: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویه
تصویر سویه
جنبه، وجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویه
تصویر گویه
مقوله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویه
تصویر رویه
ظاهر، سطح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بویه
تصویر بویه
نفحه
فرهنگ واژه فارسی سره