جدول جو
جدول جو

معنی آثویه

آثویه(پسرانه)
روح کامل، روح درستکار، صورت دیگر آبتین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
تصویری از آثویه
تصویر آثویه
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با آثویه

لثویه

لثویه
لثویه در فارسی مونث لثوی: ژمیک بجیک مونث لثوی: ذ و ظ از حروف لثویه باشند
فرهنگ لغت هوشیار

آمویه

آمویه
رود جیحون. آمو. آموی. آمل. رود. آب. النهر. وَرز. آمودریا. آمون، نام شهری بکنار جیحون: و خود روز دیگر بیرون رفت و از جیحون بگذشت و سپاه از هر جای به آمویه گرد کردند. (تاریخ بخارای نرشخی)
لغت نامه دهخدا

تثویه

تثویه
مقیم گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقیم گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، مردن: ثوی، بمرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

لثویه

لثویه
تأنیث ِ لثوی، ’ث ’’ذ’ و ’ظ’ حروف لثویه باشند
لغت نامه دهخدا

ثویه

ثویه
موضعی است نزدیک کوفه و در آن است قبور ابوموسی الاشعری و مغیره بن شعبه و زیاد بن ابی سفیان. و گویند زندانی است در یک فرسخی حیره که نعمان بن منذر محبوسین را آنجا زندانی میکرد. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا

ثویه

ثویه
زن، جای گوسپند و شتر. آغل شتران و گوسپندان، مکان و جای، سنگ تودۀ پست که در صحرا سازند برای نشان
لغت نامه دهخدا