جدول جو
جدول جو

معنی ثهت - جستجوی لغت در جدول جو

ثهت
(تَ سَوْ وُ)
ثهات. خواندن وبانگ کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقت
تصویر ثقت
اعتماد، اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
یادداشت کردن، نوشتن، نوشته، نوشته شده، برقرار و پابرجا کردن، قرار دادن
ثبت احوال: سازمانی که وظیفۀ صدور شناسنامه و کارت ملی را بر عهده دارد
ثبت اسناد: اداره ای که معاملات و نقل و انتقال های ملکی مردم را در دفترها و پرونده های خود ثبت می کند و سند مالکیت می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهت
تصویر بهت
دهشت زده شدن، خاموش و متحیر ماندن، حیرت، دهشت، شگفتی آمیخته به سکوت، در علم روانشناسی گیجی و کاهش هشیاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهت
تصویر جهت
طرف، جانب، سوی، کنایه از سبب
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ تَ)
ساتاگید. نام ناحیتی در جنوب کابل کنونی. این سرزمین در زمان کوروش جزو ممالک او بود.
لغت نامه دهخدا
استوار داشتن، درست شدن اعتماد کردن استوار داشتن، درست شدن، اطمینان خاطرجمعی استواری، کسی که مردم بگفتار و عمل او اعتماد کنند، جمع ثقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهت
تصویر مهت
گول پر چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهت
تصویر جهت
طرف، جانب، سوی، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثهو
تصویر ثهو
احمق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثهات
تصویر ثهات
خواندن، بانگیدن بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاهت
تصویر ثاهت
نای، دلنیام (غلاف قلب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
استواری، پایداری، حجت، دلیل، برهان، بنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهت
تصویر بهت
حیران کردن، سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
((ثَ))
قرار دادن، بر جای بودن، استواری، پایداری، نوشتن، حجت، دلیل، مهر توقیع، مرد معتمد، استوار، مرد دلاور، ثابت رأی، قرار داده شده، در حقوق نوشتن قراردادها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهت
تصویر جهت
((جِ هَ))
سوی، طرف، در علم جغرافی هر یک از جهات اربعه، روی، ناحیه، جمع جهات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
((ثَ بَ))
مورد اعتماد، کسی که قول او حجت باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهت
تصویر بهت
((بَ یا بُ))
سرگشته ماندن، خیره شدن، عاجز شدن، درمانده گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهت
تصویر بهت
((بُ))
کذب، دروغ، افترا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقت
تصویر ثقت
((ثِ قَ))
اعتماد کردن، به کسی اعتماد داشتن، کسی که مردم به او اعتماد کنند، اطمینان، استواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهت
تصویر جهت
راستا، روی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهت
تصویر بهت
گیجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
پایستگی، نگارش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جهت
تصویر جهت
Direction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جهت
تصویر جهت
direction
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جهت
تصویر جهت
direzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جهت
تصویر جهت
richting
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جهت
تصویر جهت
dirección
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جهت
تصویر جهت
напрямок
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جهت
تصویر جهت
direção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جهت
تصویر جهت
方向
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جهت
تصویر جهت
kierunek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جهت
تصویر جهت
Richtung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جهت
تصویر جهت
направление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جهت
تصویر جهت
ทิศทาง
دیکشنری فارسی به تایلندی