جدول جو
جدول جو

معنی ثنوی - جستجوی لغت در جدول جو

ثنوی
معتقد به دو اصل و مبدا خیر و شر، معتقد به دو خدا یا دو صانع برای عالم، دوگانه پرست، دوآلیست
تصویری از ثنوی
تصویر ثنوی
فرهنگ فارسی عمید
ثنوی(ثَ نَ وی ی)
منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد، منسوب به ثنویه قائلین بدو اصل:
کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد
اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی.
سوزنی.
از ثنای توبسی بی خبر است
هم چنان چون ثنوی از توحید
سوزنی.
- ثنوی زاده، کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد:
ز جملۀ ثنوی زادگانش می شمرند
اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود
موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی
ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود.
سوزنی.
رجوع به زندیق شود
لغت نامه دهخدا
ثنوی(ثَوا)
سروپای شتر قمار، اسم است استثنا را، و هر چه که آن را استثنا کنند. ثنیا
لغت نامه دهخدا
ثنوی
منسوب به اثنان، منسوب به ثنویه معتقد به ثنویه دوگانه پرست قابل بدواصل
فرهنگ لغت هوشیار
ثنوی((ثَ نَ یِّ))
منسوب به ثنویه. نک ثنویه
تصویری از ثنوی
تصویر ثنوی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثنویت
تصویر ثنویت
اعتقاد به دو اصل و مبدا خیر و شر، اعتقاد به دو خدا یا دو صانع برای عالم، دوگانه پرستی، دوآلیسم، عقیده ای فلسفی که عالم را مرکب از دو اصل می داند
فرهنگ فارسی عمید
شعری که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد و قافیۀ مصراع دوم آن نظیر قافیۀ مصراع اول باشد، منظومه ای که در این قالب سروده شده باشد مثلاً مثنوی معنوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
کسی که در مکانی اقامت طولانی کند، مقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثانوی
تصویر ثانوی
دومی، دومین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثنویه
تصویر ثنویه
گروهی که قائل به دو مبدا خیر و شر هستند، معتقدان به ثنویت. بعضی از نویسندگان اسلامی مانویه و مزدکیه را از این گروه دانسته و آن ها را اصحاب اثنین هم خوانده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوی
تصویر منوی
نیت شده، قصد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالیانه، سالانه، جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ)
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نعت از ثواء، فرودآینده، اقامت دراز کننده، مقیم: بیابانی است خالی از هر ثاوی و انیس و ویرانه ای است تهی از هر ساکن و جلیس، (ترجمه تاریخ یمینی ص 453)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ وی ی)
آنکه پیوسته تنها دوشنبه ها را روزه دارد
لغت نامه دهخدا
(نَ وی ی)
منسوب به ثانی، دومی. دومین: عادت، طبیعت ثانوی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثانوی
تصویر ثانوی
دویمی دیتیگر دو دیگر منسوب به ثانی دومی دومین: (عادت طبیعت ثانوی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوی
تصویر منوی
آهنگ (قصد) خواست کام نیت کرده شده قصد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروی
تصویر ثروی
زن دارا زن توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
ماندگار، فرود آینده فرود آینده، اقامت (دراز) کننده مقیم
فرهنگ لغت هوشیار
شعری که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد و قافیه مصراع دوم آن نظیر قافیه مصراع اول باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنویت
تصویر ثنویت
دو بنی دویی دوگانگی، دوگانه پرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنویه
تصویر ثنویه
گروهی که قائل به دو مبدا هستند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ابن پسری، منسوب به بنت دختری. پی و اساس دیوار بنوره بنه. جدیدا بتازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثنوی
تصویر مثنوی
((مَ نَ))
مزدوج، دو دو، شعر متحدالوزنی که هر یک از ابیات آن دارای قافیه مخصوص به خود باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
فرودآینده، اقامت (دراز) کننده، مقیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثانوی
تصویر ثانوی
((نَ یّ))
دومی، دومین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
((سَ نَ))
منسوب به سنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منوی
تصویر منوی
((مَ))
نیت کرده شده، قصد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثنویت
تصویر ثنویت
((ثَ نَ یَُ))
دوگانگی، دوگانه پرستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثنویه
تصویر ثنویه
((ثَ یِّ))
گروهی که به دو مبدأ خیر و شر اعتقاد دارند، دوالیسم
فرهنگ فارسی معین
دو دو، مربوطبه مثنی، شعر و منظومه ای هم وزن که هر بیت ومصراع آن به یک قافیه باشد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قطعه ای سازی مربوط به کمانچه، که برگرفته از موسیقی سنتی ایران
فرهنگ گویش مازندرانی
ثانویّه
دیکشنری اردو به فارسی