جدول جو
جدول جو

معنی ثناگستردن - جستجوی لغت در جدول جو

ثناگستردن
(اُ پَ/پِ بُ دَ)
مدح گفتن:
تا سزا باشد ثناگستردن آل رسول
بنده در عالم بنام تو ثناگستر سزد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
ثناگستردن
مدح گفتن ستایش کردن
تصویری از ثناگستردن
تصویر ثناگستردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثناگستری
تصویر ثناگستری
ستایشگری، مداحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثنا گستردن
تصویر ثنا گستردن
کنایه از مدح گفتن، ستایش کردن، مدح و ثنای کسی را در نزد دیگران گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثناگستر
تصویر ثناگستر
مداح، ستایشگر
فرهنگ فارسی عمید
(اُ/اُمْ می کَ دَ)
ثنا گفتن:
زمین بوس کرد و ثنا گسترید
بدانسان که او را سزاوار دید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
که قابل فرش کردن و گستردن نباشد. مقابل گستردنی
لغت نامه دهخدا
(ثَ گُ تَ)
مدّاحی. ستایشگری
لغت نامه دهخدا
غیرمنبسط. پهن ناکرده. نگسترده. مقابل گسترده
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل گساردن. رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
مدح گستر. مدّاح:
گمان برم که من اندر زمین همان شجرم
شجر که دید ثناگستر و ستایش گر.
فرخی.
آن ثناگستر منم کاندر همه گیتی بحق
عزّ و ناز از مدحهای شاه حق گستر گرفت.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ فَ)
نستردن. مقابل ستردن. رجوع به ستردن شود
لغت نامه دهخدا
نثارافشاندن پراکندن زروسیم ونقل ونبات: گلبن پرندلعل همی برکشدبسر باران گل پرست همی گستردنثار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگستری
تصویر ثناگستری
مداحی ستایشگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگستر
تصویر ثناگستر
مدح گستر مداح ستایشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگستری
تصویر ثناگستری
((~. گُ تَ))
مداحی، ستایشگری
فرهنگ فارسی معین