جدول جو
جدول جو

معنی ثمل - جستجوی لغت در جدول جو

ثمل
(ثُ)
اندک از عقل و حزم. ثمله
لغت نامه دهخدا
ثمل
(ثِ مِ)
مست. (دهار).
لغت نامه دهخدا
ثمل
(تَ)
ثمول. طعام وآب خورانیدن، خوردن، غم خواری کردن، اقامت کردن. درنگی نمودن، بیهوش شدن، مست گردیدن
لغت نامه دهخدا
ثمل
(ثَ / ثَ مَ)
سعت عیش. یقال: اختار فلان دارالثمل، ای دارالخفض و المقام
لغت نامه دهخدا
ثمل
(ثَ مَ)
جمع واژۀ ثمله
مستی، سایه
جمع واژۀ ثمله و ثمله
جمع واژۀ ثمله
لغت نامه دهخدا
ثمل
(ثَ مِ)
مست، بیهوش، محب: هو ثمل اًلی کذا، یعنی او محب است مر او را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثمر
تصویر ثمر
(دخترانه)
ثمره
فرهنگ نامهای ایرانی
(ثَ مَ لَ)
باقی آب در تک حوض یا خنور و مانند آن، باقی خرما در خنور، خرقۀ حیض. ج، ثمل، پشم پاره ای که بدان روغن بر مشک و شتر مالند
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
استرخاء
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
تثمل ما فی الاناء، آشامیدن آنچه را که در خنور است. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ)
ثمل. رجوع به ثمل شود، گلی که از تک چاه برآید، پشم پاره ای که بدان قطران بر شتر و روغن بمشک مالند، باقی آب در تک خنور و حوض، دانه و پست و خرما در خنور، ج، ثمل
لغت نامه دهخدا
(ثُ لَ / ثَ لَ)
باقی آب در تک خنور و حوض، باقی دانه و پست و خرما در خنور. ج، ثمل
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثول
تصویر ثول
گروه زنبوران عسل و بمعنی احمق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثکل
تصویر ثکل
از دست دادن فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
سوراخ، ترک -1 رخنه کردن در، ترک دادن، بینی بریدن، اسقاط فاء فعولن است تا (عولن) بماند (فع لن) بجای آن نهند و ثلم دراشعار عرب است و در شعر فارسی نیاید، جمع ثلمت (ثلمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمال
تصویر ثمال
فریاد رس پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمج
تصویر ثمج
آمیختن هم آمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمر
تصویر ثمر
میوه آوردن درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمط
تصویر ثمط
گل آبکی، خاز نازک (خاز خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمک
تصویر ثمک
پارسی تازی گشته تمک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمن
تصویر ثمن
بها، قیمت، ارزش هشت یک گرفتن، هشتم شدن هشت یک گرفتن، هشتم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمیل
تصویر ثمیل
شیر ترش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمل
تصویر آمل
امیدوار
فرهنگ لغت هوشیار
فریز پنجه سبزه از گیاهان فریز فرزد نجم. مرغ، گیاهی است ازتیره گندمیان پنجه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثجل
تصویر ثجل
کلان شکمی، کلان تهیگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمل
تصویر زمل
ترسو ترسو کمدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمل
تصویر رمل
ریگ نرم، شن، ماسه
فرهنگ لغت هوشیار
دمبل، دنبل، قرحه که برآید و میان آن چرک کند و گاه سرباز کند و گاهی محتاج نشتر شود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بم نشان یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گران شدن، آبستنی زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمل
تصویر آمل
آرزورسان، یاری گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمل
تصویر عمل
کنش، کار، کردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثل
تصویر مثل
مانند، نمونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمل
تصویر حمل
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گرانی
فرهنگ واژه فارسی سره