گران. وزین. سنگین. مقابل خفیف، سبک. گران سنگ. گران به وزن، گران جان. آنکه صحبت وی را ناخوش دارند. (منتهی الارب). خلنفع. ناکس. شبشت. شبست. دهلب: چون بخواند نامۀ خود آن ثقیل داند او که سوی زندان شد رحیل. مولوی. - امثال: کل شی ٔ من الثقیل ثقیل، از گرانان بود گران همه چیز. (امثال و حکم از قابوسنامه) ، سخت بیمار. بیماریش سنگین شده. ثاقل. مرد آرمیده، دیرفعل، دژگوارد. بدگوارد. که دیرگوارد. بطی ٔ الانهضام. سنگین. دیر هضم. دیرگوار، نام دردی است که عضو از آن گران معلوم میشود. (غیاث اللغه). ج، ثقال و ثقل و ثقلاء، ثقیل الظهر، بسیار عیال، درهم ثقیل، به وزن درهمی و دو دانک در هم بوده است
گران. وزین. سنگین. مقابل خفیف، سبک. گران سنگ. گران به وزن، گران جان. آنکه صحبت وی را ناخوش دارند. (منتهی الارب). خَلنفَع. ناکس. شبشت. شبست. دهلب: چون بخواند نامۀ خود آن ثقیل داند او که سوی زندان شد رحیل. مولوی. - امثال: کل شی ٔ من الثقیل ثقیل، از گرانان بود گران همه چیز. (امثال و حکم از قابوسنامه) ، سخت بیمار. بیماریش سنگین شده. ثاقل. مرد آرمیده، دیرفعل، دژگوارد. بدگوارد. که دیرگوارد. بطی ٔ الانهضام. سنگین. دیر هضم. دیرگوار، نام دردی است که عضو از آن گران معلوم میشود. (غیاث اللغه). ج، ثِقال و ثُقل و ثُقلاء، ثقیل الظهر، بسیار عیال، درهم ثقیل، به وزن درهمی و دو دانک در هم بوده است
نام پسر یکی از سلاطین روم: ابر میسره پور قیصر ثقیل ابر میمنه قیصر و کوس و پیل. فردوسی (لغت نامۀ شاهنامۀ ولف ص 725). شاید این لفظ ثفیل باشدصورتی از تئوفیل
نام پسر یکی از سلاطین روم: ابر میسره پور قیصر ثقیل ابر میمنه قیصر و کوس و پیل. فردوسی (لغت نامۀ شاهنامۀ ولف ص 725). شاید این لفظ ثفیل باشدصورتی از تئوفیل
گران گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (قطر المحیط). گران سنگ گردانیدن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و این خصومت و مجادلت در هم پیوست و به تطویل و تثقیل ادا کرد (یعنی گرایید). (سندبادنامه ص 305) ، گرانبار گردانیدن کسی. (از قطر المحیط). گرانبار گردانیدن. (آنندراج) ، مشدد ساختن حرفی. (قطرالمحیط). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عبارتست ازمشدد ساختن حرف و ان مثقله و نون ثقیله نیز از این ماده است و گاه اطلاق میشود بر ضم. در فتح الباری شرح صحیح بخاری در باب ماجاء فی صفهالجنه من کتاب بدءالخلق المراد بالتثقیل هاهنا الضم و بالتخفیف الاسکان -انتهی. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 194)
گران گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (قطر المحیط). گران سنگ گردانیدن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و این خصومت و مجادلت در هم پیوست و به تطویل و تثقیل ادا کرد (یعنی گرایید). (سندبادنامه ص 305) ، گرانبار گردانیدن کسی. (از قطر المحیط). گرانبار گردانیدن. (آنندراج) ، مشدد ساختن حرفی. (قطرالمحیط). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عبارتست ازمشدد ساختن حرف و اِن مثقله و نون ثقیله نیز از این ماده است و گاه اطلاق میشود بر ضم. در فتح الباری شرح صحیح بخاری در باب ماجاء فی صفهالجنه من کتاب بدءالخلق المراد بالتثقیل هاهنا الضم و بالتخفیف الاسکان -انتهی. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 194)
رامشکده، خوابگاه شبستان، گور خواب نیمروزی این واژه در تازی نیامده بنگرید به مقیلبا هفت دانه باشد که در ایام عاشورا پزند و خورند و آن گندم و جو و نخود و عدس و باقلا و ماش و لوبیاست: (شکم ز لقمه آلوده پر مکن چو مقیل که گرده مه و مهرت شود بسفره طفیل) (احمداطعمه رشیدی)
رامشکده، خوابگاه شبستان، گور خواب نیمروزی این واژه در تازی نیامده بنگرید به مقیلبا هفت دانه باشد که در ایام عاشورا پزند و خورند و آن گندم و جو و نخود و عدس و باقلا و ماش و لوبیاست: (شکم ز لقمه آلوده پر مکن چو مقیل که گرده مه و مهرت شود بسفره طفیل) (احمداطعمه رشیدی)