جدول جو
جدول جو

معنی ثقیب - جستجوی لغت در جدول جو

ثقیب
(ثَ)
بسیار سرخ، ناقۀ بسیارشیر
لغت نامه دهخدا
ثقیب
(ثُ قَ)
راهی است به برسوی ثعلبیه بطرف شام. (از مراصد الاطلاع 104)
لغت نامه دهخدا
ثقیب
سرخ سیر از رنگ ها
تصویری از ثقیب
تصویر ثقیب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رقیب
تصویر رقیب
آنکه می خواهد از کسی پیشی گیرد، آنکه با کسی رقابت می کند، جمع رقیبان، هر یک از دو نفری که به یک نفر عشق می روزند، نگهبان، پاسبان، محافظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیب
تصویر عقیب
آنکه پس از دیگری می آید، ازپی آینده، چیزی که پس از چیز دیگر باشد، دنبال، دنباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
نافذرای گردیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقاب
تصویر ثقاب
سوراخ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
سوراخ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقیل
تصویر ثقیل
گران، سنگین، کنایه از ویژگی کلمه ای که تلفظ آن دشوار باشد، کنایه از ویژگی کسی که صحبت او را ناخوش دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقیب
تصویر نقیب
بزرگ، سرپرست، ضامن و رئیس قوم، مهتر قوم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
سوراخ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (قطر المحیط) (زوزنی) (دهار) (صراح اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آتش افروختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). برافروختن آتش. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، آمیختن سپیدی با محاسن. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن. (قطر المحیط). ظاهر شدن پیری در کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، تثقیب عود عرفج، باران خوردن و نرم شدن: ثقب عودالعرفج اذا مطر ولان عوده فاذا اسود شیئاً قیل قد قمل فاذا راد قلیلاً قیل قد ادبی و هو حینئذ یصلح ان یوکل فاذا نمت خوصته قیل قد اخوص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقیب
تصویر نقیب
سالار، مهتر و بزرگتر قوم، سردسته و رئیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیب
تصویر عقیب
از پی آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقاب
تصویر ثقاب
آتش افروزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
درخشیدن ستاره و بمعنی آتشگیره هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقیف
تصویر ثقیف
زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقیل
تصویر ثقیل
گران، سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
نگهبان، حارس، حافظ، پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
سوراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
((تَ قِ))
سوراخ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقیب
تصویر نقیب
((نَ))
پیشوا، رییس، مهتر قوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقیب
تصویر عقیب
((عَ))
دنبال، دنباله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
((رَ قِ))
نگهبان، پاسبان، مراقب، مواظب، در فارسی، رقابت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
((ثُ))
شعله ور شدن آتش، روشن شدن ستاره، نافذ رای گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
((ثَ))
هیمه خشک و کوچک که با آن آتش افروزند، آتشگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
جمع ثقب، سوراخ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقیف
تصویر ثقیف
((ثَ))
زیرک، چالاک، ماهر، حاذق، نام یکی از قبایل عرب ساکن بین طائف و مکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقیل
تصویر ثقیل
((ثَ))
گران، سنگین، مقابل خفیف، سبک، گران جان، سخت بیمار، یکی از هفده بحر اصول موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقیل
تصویر ثقیل
سنگین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
هماورد، همرزم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
Competitor, Contestant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
конкурент , конкурсант
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
Wettbewerber, Teilnehmer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
суперник , учасник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
konkurent, uczestnik
دیکشنری فارسی به لهستانی