- ثقه
- مرد معتمد و امین
معنی ثقه - جستجوی لغت در جدول جو
- ثقه ((ثِ قِ))
- اعتماد کردن، کسی که مورد اعتماد باشد
- ثقه
- مفرد واژۀ ثقات، کسی که طرف اعتماد باشد و مردم به گفتار و کردارش اعتماد کنند، اعتماد، اطمینان، اعتقاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخی سال ارزانی
لثقه در فارسی تب گشی (گش بلغم)
مورد وثوق کشور و پادشاهی، عنوانی است که ببعض رجال کشور داده اند
مورد وثوق و اطمینان اسلام
عنوانی محترمانه برای روحانیون شیعه
گرانی
نیرنگ، ترفند، فریب
نیرنگ، دین شناسی
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
باریکی، دقت
گریبان
کشتاو، مهر، شرم شرمندگی، نرمی و نازکی
مرغ ماهیخوار
فرو ریزنده، روان شونده سران آبخیز سبزه زاری که در آن آبگیرها باشد
جماعت، گروه مردم
رخت، کالا، پینکی پیش درآمد خواب، سنگینی خوراک، سنگینی
گران شدن، آبستنی زن
زیرک شدن
استوار داشتن، درست شدن اعتماد کردن استوار داشتن، درست شدن، اطمینان خاطرجمعی استواری، کسی که مردم بگفتار و عمل او اعتماد کنند، جمع ثقات
سوراخ کوچک
سوراخ کردن، بلند پریدن
جمع ثقه، استوانان
ترکی کلکی
مذاهب حقه، ثابت، راست
نیمه از چیزی که بدرازا شکافته شده باشد
سوراخ کردن، سوراخ، رخنه
راست، درست مثلاً دعاوی حقه
نیمۀ چیزی، نیمۀ هر چیز که به درازا شکافته شده باشد، نیمۀ شکافته شده
بعد، دوری، سفر دور، مسافت دور و دراز، ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد، راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد
مشقت، سختی و دشواری
شقه کردن: کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
بعد، دوری، سفر دور، مسافت دور و دراز، ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد، راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد
مشقت، سختی و دشواری
شقه کردن: کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
ثقبه ها، روزن های خانه، جمع واژۀ ثقبه
شیئی زینتی به شکل سرو خمیده، گل وبته، خورشید، ماه و امثال آنکه به کلاه و تاج می زدند، تصویری به شکل سرو خمیده
بار و بنه و حشم مسافر، مال، متاع، هر چیز نفیس