جدول جو
جدول جو

معنی ثریان - جستجوی لغت در جدول جو

ثریان
از ریشه پارسی تر
تصویری از ثریان
تصویر ثریان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریان
تصویر آریان
(دخترانه و پسرانه)
بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریان
تصویر پریان
(دخترانه)
پری ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جریان
تصویر جریان
روایی، روند، گذران، گردش
فرهنگ واژه فارسی سره
گوشت یا چیز دیگر که روی آتش تف داده باشند کباب شده برشته شده، خوراکی است مرکب از گوشت و پیاز چرخ کرده که آنرا تفت دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریان
تصویر دریان
دانستن دانستن به ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریان
تصویر بریان
(پسرانه)
گذر آب یا باد (نگارش کردی: بهریان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریان
تصویر فریان
(پسرانه)
آزاده، آزادگی، زبان سانسکریت، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای اندلس در زمان مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شریان
تصویر شریان
سرخرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثیران
تصویر ثیران
گاوهای نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروان
تصویر ثروان
دارنده توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریان
تصویر جریان
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریان
تصویر تریان
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریان
تصویر پریان
جمع پری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریان
تصویر سریان
جمع سری، جویکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریان
تصویر شریان
رگ جهنده، و آن رگی است که از قلب میروید و جدا میشود، سرخرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیران
تصویر ثیران
ثورها، گاوها، گاوهای نر، جمع واژۀ ثور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریان
تصویر بریان
برشته، کباب شده، کنایه از بسیار ناراحت، مضطرب و ناآرام
بریان کردن: تف دادن، کباب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تریان
تصویر تریان
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، ترینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عریان
تصویر عریان
برهنه، لخت، ورت، رت، لاج، پتی، لچ، عور، تهک، اوروت، غوشت، عاری، متجرّد، معرّیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریان
تصویر گریان
در حال گریستن، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک ریز، اشک بار، اشک فشان، اشک باران، گرینده، گریه مند، گریه گر، گریه ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریان
تصویر سریان
هنگام شب رفتن، اثر کردن و جاری شدن چیزی در اجزای چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریان
تصویر شریان
رگی که خون را از قلب به قسمت های مختلف بدن می رساند، سرخ رگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جریان
تصویر جریان
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن، کنایه از رویداد، حادثه، ماجرا، کنایه از فرایند، کنایه از موضوع، در علم اقتصاد گردش و دست به دست شدن پول
جریان صفرا: عبور صفرا از یاخته های کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریان
تصویر طریان
نو پدیدی در خود زایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریان
تصویر عریان
برهنه، عاری، لخت، بدون لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریان
تصویر کریان
چرتی خواب آلوده، دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریان
تصویر گریان
گرینده، باکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نریان
تصویر نریان
اسب نرمقابل مادیان، هر ستورنر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریان
تصویر بریان
((بِ))
برشته، کباب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تریان
تصویر تریان
((تَ یا تِ))
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جریان
تصویر جریان
((جَ رَ))
روان شدن (آب و هر چیز مانند آن)، واقع شدن امری، دست به دست شدن پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریان
تصویر سریان
((سَ رَ))
هنگام شب رفتن، اثر کردن چیزی در چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شریان
تصویر شریان
((ش یا شَ))
سرخ رگ، رگی که خون را از قلب به سایر نقاط بدن می رساند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عریان
تصویر عریان
((عُ))
لخت، برهنه
فرهنگ فارسی معین