معنی ثرن در لغت نامه دهخدا

رنجانیدن دوست و همسایۀ خود را

معنی ثرن - جستجوی لغت در جدول جو

ثرن

لغت نامه دهخدا

ثرن

فرهنگ لغت هوشیار

پرن

(دخترانه)

پروین

فرهنگ نامهای ایرانی

ثرم

در علم عروض اجتماع خرم و قبض، یعنی «فا» و «نون» فعولن را ساقط کنند که عول باقی بماند و فاع به جایش بگذارند و آن را اثرم گویند

فرهنگ فارسی عمید

ترن

واگن های مسافری یا باری که روی خط آهن حرکت می کنند، قطار

فرهنگ فارسی عمید

ثری

خاک نمناک، خاک نم دار، خاک، زمین
از ثری تا ثریا: از زمین تا آسمان

فرهنگ فارسی عمید

فرن

تابۀ مخصوص نان پزی، کنایه از نانوایی

فرهنگ فارسی عمید

درن

چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، قیح، کلچ، کلخج، کلنج

چِرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رِم، ریم، سیم، سَخ، شُخ، وَسَخ، پیخ، پَژ، فَژ، کورَس، کُرَس، کُرسِه، هُو، هُبَر، بَخجَد، بَهرَک، خاز، قَیح، کَلچ، کَلَخج، کِلَنج

فرهنگ فارسی عمید

کرن

کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرنگ، کورنگ، کران

فرهنگ فارسی عمید

پرن

پروین، برای مثال متفرق بنات نعش از هم / به هم اندر خزیده نجم پرن (مسعودسعد - ۳۳۳)، پرنیان
گذشته، پیشین، دیروز، روز گذشته

فرهنگ فارسی عمید

ترن

نسترن، نام درختچه و گلی خوش بو به رنگ سرخ یا سفید، کوچک تر از گل سرخ که در هر شاخه اش چندین گل شکفته می شود، نسترون، نستر

فرهنگ فارسی عمید

قرن

واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده
واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال
پاره ای از زمان
در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ
بالای کوه

فرهنگ فارسی عمید

غرن

صدای گریه و ناله، گریه و نوحه

فرهنگ فارسی عمید

ثرب

چربی، چرب، پیه شکم، پیه رقیقی که معده و روده ها را فرامی گیرد

فرهنگ فارسی عمید

عرن

هزار چشم سپید از گیاهان آب فراوان، دود، بوی پختنی، گوشت پخته، آماس خرده گاه دراسپ بیماری که در پایین پای ستور بر آید و موی برافکند یا کفتگی دست و پای ستور یا درشتی که در خرد گاه دست و پای اسب پیدا گردد

معنی ثرن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما