جدول جو
جدول جو

معنی ثبات - جستجوی لغت در جدول جو

ثبات
ثبت کننده، کارمندی که نامه ها را در دفتر ثبت می کند، اندیکاتورنویس
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
فرهنگ فارسی عمید
ثبات
پایداری، دوام، پایدار بودن چیزی، برقرار بودن، بر یک حالت بودن، تغییر نکردن، مقاومت، استقامت
ثبات قدم: کنایه از پایداری، پابرجا بودن در امری
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
فرهنگ فارسی عمید
ثبات
(ثَ)
میرمحمد عظیم. یکی از شعراء هندوستان پسر میرمحمد افضل متخلص به ثبات مولد او بسال 1122 هجری قمری در الله آباد و وفات وی بسال 1161 هجری قمری بوده است و از اشعار اوست:
بخت بد گر برد از کوی توام سوی بهشت
پرسم از حور که آن سایۀ دیوار کجاست
لغت نامه دهخدا
ثبات
(ثَبْ با)
آنکه در دوائر و ادارات دولتی و شرکتها و تجارتخانه ها نامه های رسیده را در دفاتر مخصوص ثبت کنند
لغت نامه دهخدا
ثبات
(ثُ)
دردی که آدمی را از حرکت باز دارد: داء ثبات، دردی عاجزگردانندۀ از حرکت
جمع واژۀ ثبه
لغت نامه دهخدا
ثبات
(ثِ)
بند برقع، تسمه و مانند آن که بدان پالان را بندند. دوالی که پالان بدان استوار کنند
لغت نامه دهخدا
ثبات
(کَشْءْ)
قرار. استقرار. برجای بودن. بر جای ماندن. قرار گرفتن. ثبوت. توطد. پایداری. استواری. استوار شدن. قیام. (از منتخب از غیاث). بقا. دوام. پابرجائی. پافشاری. ایستادن. (زوزنی). سکون:
همی تاخت تا پیش آب فرات
ندید اندر آن پادشاهی ثبات.
فردوسی.
اگر خوارزمشاه آن ثبات نکردی... خللی افتادی بزرگ. (تاریخ بیهقی).
گه وقار و گه جود دست و طبع تراست
ثبات تند جبال و مضاء تیز ریاح.
مسعود.
ای پادشاه مشرق و مغرب ثبات تو
بر تخت پادشاهی سالی هزار باد.
مسعود.
آنم به ثبات و وفا که دیدی
در چهره و قامت اگر جز آنم.
مسعود.
باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنائی برق است بی دوام و ثبات. (کلیله و دمنه). و ثبات بر عهد ومیثاقی که با سلطان داشت در سابق الایام فرا می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 133) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: هو عدم احتمال الزوال بتشکیک المشکک. و قیل هوالجزم المطابق الذی لیس بثبات و هو تقلید المصیب. کذا فی شرح العقاید و حواشیه فی بیان خبرالرسول.
- ثبات حزم، استواری و هوشیاری در کار: ارکان و حدود آن را به ثبات حزم و نفاذ عزم چنان مستحکم و استوار گردانید که چهارصد سال بگذشت. (کلیله و دمنه ص 23).
- ثبات خواهش، پایداری اراده و عزم: بیعت کردم بسید خود... از روی اعتقاد و از ته دل براستی نیت و اخلاص درونی و موافقت اعتقاد و ثبات خواهش. (تاریخ بیهقی ص 315).
- ثبات رأی، استواری در رأی. ثبات عزم: با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و ثبات رأی حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه).
- ثبات عزم، استواری در رأی و اراده. ثبات رأی. زماع: ثبات عزم صاحب شرع بدان پیوست. (کلیله و دمنه). و آن را ثبات عزم و حسن عهد نام نکند. (کلیله و دمنه).
- ثبات قدم، استقامت و پایداری:
سفله طبعست جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی.
حافظ.
- ثبات کردن، پایداری کردن: خوارزمشاه میمنۀ خود را سوی میسرۀ ایشان فرستاد نیک ثبات کردند دشمن سخت چیره شد. (تاریخ بیهقی). احمدثباتی کرد و بزدند او را و بهزیمت رفت. (تاریخ بیهقی ص 441). اگر سلطان به فراوه رود همانا ایشان ثبات نخواهند کرد. (تاریخ بیهقی 619). و عبداﷲ بیرون آمد لشکر خویش را بیافت پراکنده... مگر قومی که از اهل و خویش او بودند که با وی ثبات خواستند کرد. (تاریخ بیهقی 187).
- ، ثابت شدن و پایدار ماندن. مداومت کردن. مواظبت کردن: با خود گفتم اگر بردین اسلاف بی ایقان و تیقن ثبات کنم همچون آن جادو باشم که بر آن نابکاری مواظبت می نماید. (کلیله و دمنه).
- ثبات ورزیدن، پای داشتن و مقاومت کردن
لغت نامه دهخدا
ثبات
استقرار، قرار گرفتن، بر جای ماندن، پافشاری درد عاجز کننده از حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
ثبات
((ثُ))
دردی که آدمی را از حرکت بازدارد
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
فرهنگ فارسی معین
ثبات
((ثَ بّ))
ثبت کننده، کارمندی که نامه ها را در دفتری مخصوص ثبت می کند
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
فرهنگ فارسی معین
ثبات
((ثَ))
بر جای ماندن، پایدار بودن، دوام یافتن، پایدار بودن، پایداری، عزم راسخ عزمی، ثابت عزمی، قدم استقامت، پایداری
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
فرهنگ فارسی معین
ثبات
آرامش، پایداری، پایستگی، استواری
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
فرهنگ واژه فارسی سره
ثبات
استقرارٌ
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به عربی
ثبات
Invariability, Stability, Staunchness
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ثبات
invariabilité, stabilité, fermeté
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ثبات
invariabilidade, estabilidade, firmeza
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ثبات
kutobadilika, uthabiti
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ثبات
неизменность , стабильность , стойкость
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به روسی
ثبات
Unveränderlichkeit, Stabilität, Standhaftigkeit
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به آلمانی
ثبات
незмінність , стабільність , стійкість
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ثبات
niezmienność, stabilność, stałość
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به لهستانی
ثبات
عدم تغیر , استحکام , ثابت قدمی
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به اردو
ثبات
অপরিবর্তনীয়তা , স্থিতিশীলতা , স্থিরতা
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به بنگالی
ثبات
değişmezlik, istikrar, sadakat
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ثبات
invariabilità, stabilità, fermezza
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ثبات
불변성 , 안정성 , 확고함
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به کره ای
ثبات
不変性 , 安定性 , 頑固さ
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ثبات
אי-שינוי , יַצִּיבוּת , חוֹסֶן
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به عبری
ثبات
अपरिवर्तनीयता , स्थिरता , दृढ़ता
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به هندی
ثبات
ketetapan, stabilitas, keteguhan
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ثبات
ความไม่เปลี่ยนแปลง , ความมั่นคง , ความแน่วแน่
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به تایلندی
ثبات
不变性 , 稳定性 , 坚定
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به چینی
ثبات
invariabilidad, estabilidad, firmeza
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ثبات
onveranderlijkheid, stabiliteit, standvastigheid
تصویری از ثبات
تصویر ثبات
دیکشنری فارسی به هلندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثباته
تصویر ثباته
دلاوری، بر جایی
فرهنگ لغت هوشیار