- ثبات
- آرامش، پایداری، پایستگی، استواری
معنی ثبات - جستجوی لغت در جدول جو
- ثبات
- استقرار، قرار گرفتن، بر جای ماندن، پافشاری درد عاجز کننده از حرکت
- ثبات
- ثبت کننده، کارمندی که نامه ها را در دفتر ثبت می کند، اندیکاتورنویس
- ثبات
- پایداری، دوام، پایدار بودن چیزی، برقرار بودن، بر یک حالت بودن، تغییر نکردن، مقاومت، استقامت
ثبات قدم: کنایه از پایداری، پابرجا بودن در امری
- ثبات ((ثُ))
- دردی که آدمی را از حرکت بازدارد
- ثبات ((ثَ بّ))
- ثبت کننده، کارمندی که نامه ها را در دفتری مخصوص ثبت می کند
- ثبات ((ثَ))
- بر جای ماندن، پایدار بودن، دوام یافتن، پایدار بودن، پایداری، عزم راسخ عزمی، ثابت عزمی، قدم استقامت، پایداری
- ثبات
- Invariability, Stability, Staunchness
- ثبات
- неизменность , стабильность , стойкость
- ثبات
- Unveränderlichkeit, Stabilität, Standhaftigkeit
- ثبات
- незмінність , стабільність , стійкість
- ثبات
- niezmienność, stabilność, stałość
- ثبات
- 不变性 , 稳定性 , 坚定
- ثبات
- invariabilidade, estabilidade, firmeza
- ثبات
- invariabilità, stabilità, fermezza
- ثبات
- invariabilidad, estabilidad, firmeza
- ثبات
- invariabilité, stabilité, fermeté
- ثبات
- onveranderlijkheid, stabiliteit, standvastigheid
- ثبات
- ความไม่เปลี่ยนแปลง , ความมั่นคง , ความแน่วแน่
- ثبات
- ketetapan, stabilitas, keteguhan
- ثبات
- ثباتٌ
- ثبات
- अपरिवर्तनीयता , स्थिरता , दृढ़ता
- ثبات
- אי-שינוי , יַצִּיבוּת , חוֹסֶן
- ثبات
- 不変性 , 安定性 , 頑固さ
- ثبات
- 불변성 , 안정성 , 확고함
- ثبات
- değişmezlik, istikrar, sadakat
- ثبات
- kutobadilika, uthabiti
- ثبات
- অপরিবর্তনীয়তা , স্থিতিশীলতা , স্থিরতা
- ثبات
- عدم تغیر , استحکام , ثابت قدمی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلاوری، بر جایی
ثبت، مردمان استوار، معتمدان
پایستن، استوانش، استانش
پابرجا کردن، معلوم کردن درستی امر یا موضوعی به گونه ای که دیگران آن را بپذیرند، ثابت کردن، به ثبوت رساندن، قرار دادن، نوشتن