جدول جو
جدول جو

معنی ثایه - جستجوی لغت در جدول جو

ثایه
(یَ)
شوغای گوسفند. آغل گوسپندان و شتران در صحرا یا نزدیک خانه، سنگ توده ای است پست بقدر مرد نشسته که در صحرا سازند برای نشان، ثاوه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لایه
تصویر لایه
(دخترانه)
پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایه
تصویر سایه
(دخترانه)
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دایه
تصویر دایه
زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تایه
تصویر تایه
دایه، زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خایه
تصویر خایه
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱)
خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مثال در آن گوهرین گنج بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴)
خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثایره
تصویر ثایره
بحران، وضع بد، برانگیخته، منتشرشونده، برپاشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثانیه
تصویر ثانیه
واحد اندازه گیری زمان، برابر با یک شصتم دقیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه
تصویر سایه
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت
سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳)
سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایه
تصویر پایه
هر چیز شبیه پا مثلاً پایۀ میز، پایۀ صندلی، کنایه از پی، بنیاد، شالوده، قاعده، اساس، کنایه از قدر، مرتبه، درجۀ کارمند در اداره، رتبه، زینه، پله
پایه پایه: پله پله، کنایه از درجه به درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وایه
تصویر وایه
وایا، بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
سخن چینی کردن. (تاج المصادر). غمّازی کردن. سعایت. وشایت. اثی. اثاوه. اثو
لغت نامه دهخدا
(تَ قَلْ لُ)
مصدر بمعانی رثی. (منتهی الارب). گریه کردن بر مرده و شمردن محاسن وی. (از اقرب الموارد). گریستن برای میت و ستایش نمودن آن. (آنندراج). رثاء. (ناظم الاطباء). رجوع به رثاء شود، بنظم آوردن ستایش مرده را. (آنندراج). نظم کردن شعری درباره مرده. (از اقرب الموارد) ، یاد گرفتن حدیث را از کسی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن از کسی یاد گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیاد آوردن و رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی. (آنندراج) (منتهی الارب). رحم کردن و مهربانی کردن بر کسی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَثْ ثا یَ)
رثائه. علی الاصل بمعنی رثّائه. (منتهی الارب). رجوع به رثّائه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
موضعی میان مکه و مدینه یا چاهی نزدیک عرج که در آنجا مسجد رسول صلوات اﷲ علیه است. صاحب مراصد الأطلاع اثایه بفتح همزه آورد و گوید: موضعی است در طریق جحفه که بین آن و مدینه 25 فرسنگ است
لغت نامه دهخدا
تصویری از طایه
تصویر طایه
پشت بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایه
تصویر لایه
هر چنه از دیوار رده، طبقه زمین. رده دیوار و تای جامه و کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه
تصویر مایه
بنیاد هر چیز را گویند، اصل و ماده هر چیز را گویند، شیئی مادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایه
تصویر وایه
چیز ضروری محتاج الیه، حاجت مراد. چیز ضروری محتاج الیه، حاجت مراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گایه
تصویر گایه
جماع مباشرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاده
تصویر ثاده
زن فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایه
تصویر تایه
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایه
تصویر دایه
زنی که بچه کسی دیگری را شیر دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایه
تصویر خایه
تخم، بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثانیه
تصویر ثانیه
یک شصتم دقیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثایر
تصویر ثایر
خونخواه: کینه توز کینه کشنده قصاص کننده، خشم غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثایره
تصویر ثایره
مونث ثایر، هیجان
فرهنگ لغت هوشیار
سیاهی بدن انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنائی چراغ بر روی زمین منعکس گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایه
تصویر رایه
درفش نشان سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایه
تصویر پایه
پله، پایه میز، پایه صندلی، پی، بنیاد، مرتبه، درجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایه
تصویر پایه
((یِ))
شالوده، اساس، رتبه، درجه، ستون چهارگوش و بلند، میله یا ستونی که چیزی روی آن قرار گیرد، جنسیت گیاه (یک پایه یا دو پایه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایه
تصویر پایه
اساس، مقطع، رکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لایه
تصویر لایه
قشر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مایه
تصویر مایه
ماده، باعث، موجب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثانیه
تصویر ثانیه
دومک، دم
فرهنگ واژه فارسی سره