حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱) خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مثال در آن گوهرین گنج بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴) خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مِثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مِثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱) خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مِثال در آن گوهرین گنجِ بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴) خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مِثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳) سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مِثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳) سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
هر چیز شبیه پا مثلاً پایۀ میز، پایۀ صندلی، کنایه از پی، بنیاد، شالوده، قاعده، اساس، کنایه از قدر، مرتبه، درجۀ کارمند در اداره، رتبه، زینه، پله پایه پایه: پله پله، کنایه از درجه به درجه
هر چیز شبیه پا مثلاً پایۀ میز، پایۀ صندلی، کنایه از پی، بنیاد، شالوده، قاعده، اساس، کنایه از قدر، مرتبه، درجۀ کارمند در اداره، رتبه، زینه، پله پایه پایه: پله پله، کنایه از درجه به درجه
مصدر بمعانی رثی. (منتهی الارب). گریه کردن بر مرده و شمردن محاسن وی. (از اقرب الموارد). گریستن برای میت و ستایش نمودن آن. (آنندراج). رثاء. (ناظم الاطباء). رجوع به رثاء شود، بنظم آوردن ستایش مرده را. (آنندراج). نظم کردن شعری درباره مرده. (از اقرب الموارد) ، یاد گرفتن حدیث را از کسی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن از کسی یاد گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیاد آوردن و رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی. (آنندراج) (منتهی الارب). رحم کردن و مهربانی کردن بر کسی. (از ناظم الاطباء)
مصدر بمعانی رثی. (منتهی الارب). گریه کردن بر مرده و شمردن محاسن وی. (از اقرب الموارد). گریستن برای میت و ستایش نمودن آن. (آنندراج). رثاء. (ناظم الاطباء). رجوع به رثاء شود، بنظم آوردن ستایش مرده را. (آنندراج). نظم کردن شعری درباره مرده. (از اقرب الموارد) ، یاد گرفتن حدیث را از کسی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن از کسی یاد گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیاد آوردن و رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی. (آنندراج) (منتهی الارب). رحم کردن و مهربانی کردن بر کسی. (از ناظم الاطباء)
موضعی میان مکه و مدینه یا چاهی نزدیک عرج که در آنجا مسجد رسول صلوات اﷲ علیه است. صاحب مراصد الأطلاع اثایه بفتح همزه آورد و گوید: موضعی است در طریق جحفه که بین آن و مدینه 25 فرسنگ است
موضعی میان مکه و مدینه یا چاهی نزدیک عرج که در آنجا مسجد رسول صلوات اﷲ علیه است. صاحب مراصد الأطلاع اثایه بفتح همزه آورد و گوید: موضعی است در طریق جحفه که بین آن و مدینه 25 فرسنگ است