جدول جو
جدول جو

معنی ثاعی - جستجوی لغت در جدول جو

ثاعی
دشنام دهنده، نسبت کننده کسی را به بدی
لغت نامه دهخدا
ثاعی
نسبت کننده کسی را ببندی
تصویری از ثاعی
تصویر ثاعی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاعی
تصویر شاعی
(پسرانه)
شیعی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساعی
تصویر ساعی
سعی کننده، کوشنده، کوشا، عامل وصول باج و خراج، والی، عامل، برید، قاصد، سخن چین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثانی
تصویر ثانی
دوم، کنایه از همتا، نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راعی
تصویر راعی
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی، ذوالعنان، چوپان، کسی که قومی را رعایت و سرپرستی و راهنمایی می کند، امیر، والی، حاکم، نگه دارنده، حراست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واعی
تصویر واعی
شنونده، درک کننده، حفظ کننده، قیّم و حافظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
کسی که در مکانی اقامت طولانی کند، مقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاعی
تصویر شاعی
شیعی، شیعه، برای مثال زآب خرد گر خبرستی تو را / میل تو زی مذهب شاعی ستی (ناصرخسرو - ۲۴۹)، تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داعی
تصویر داعی
دعا کننده، طلب کننده، خواهنده، کسی که مردم را به دین و مذهب خود دعوت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناعی
تصویر ناعی
خبر مرگ دهنده، خبر بددهنده
فرهنگ فارسی عمید
تخلص شاه عباس ثانی صفوی در شعر و این رباعی ازوست:
از هجر توام بدیده خون میگردد
احوال دلم بی تو زبون میگردد
ای دوست اگر ترا ببیند ثانی
برگرد سرت ببین که چون میگردد،
و رجوع به عباس ... شود
لغت نامه دهخدا
نعت از ثواء، فرودآینده، اقامت دراز کننده، مقیم: بیابانی است خالی از هر ثاوی و انیس و ویرانه ای است تهی از هر ساکن و جلیس، (ترجمه تاریخ یمینی ص 453)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ثنی، دوم، دوّم، دویم، جفت، دوتاکننده، برگرداننده، پیچیده، اسم یکی از اقسام مروارید، هذا ثانی اثنین، أی هو احد اثنین، همچنین است ثالث ثلاثه تا عشره،
- فجر ثانی، صبح دوم، و رجوع به فجر شود
لغت نامه دهخدا
نام دو تن از شعرای عثمانی است:
1- در عصر سلطان بایزید ثانی و او در حسن و جمال بی نظیر بوده است واز این رو بدو یوسف ثانی می گفته اند و وی از این شهرت تخلص خود را گرفته است و او را در جوانی یکی از دوستداران او از راه حسد بکشته است و از شعر اوست:
دلربا لر دلا بتم نه مدر
نور دیده م سرور سینه مدر،
2- از شعرای دورۀ سلطان مرادخان سوم و از طایفۀ قول اوغلی اسلامبول می باشد و او تتبع اشعار شعراء ایران میکرد بالخاصه بدیوان امیرعلی شیر نوائی توجه داشت و او را دیوانی است و از جملۀ اشعار اوست:
کوکل مرآتنی صوفی مجلا ایتسک اولمزمی
جمال یاری بویوزدن تماشا ایتسک اولمزمی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاعی
تصویر لاعی
بز دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واعی
تصویر واعی
نگاه دارنده، نگاهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعی
تصویر ناعی
خبر دهنده، ناقل خبر مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاعی
تصویر کاعی
شکست خورده
فرهنگ لغت هوشیار
دور، پیرو، بهره همباز داراک همباز تابع پیرو طرفدار: شاعیان بنی امیه، شیعی شیعه: ز آب خرد گر خبرستی ترا میل تو زی مذهب شاعیستی. (ناصر خسرو 487)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعی
تصویر راعی
شبان، چوپان، نگهبان گله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعی
تصویر ساعی
کوشنده، کوشا، جدی، کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
ماندگار، فرود آینده فرود آینده، اقامت (دراز) کننده مقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثانی
تصویر ثانی
دوم، دوتا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعی
تصویر فاعی
کف به دهان خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داعی
تصویر داعی
دعاگو، دعا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاعب
تصویر ثاعب
روان سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعی
تصویر راعی
چراننده گله، پشتیبان، نگهبان، حاکم، والی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داعی
تصویر داعی
کسی که مردم را به دین خود دعوت کند، دعا کننده، یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان، جمع دعاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاعی
تصویر شاعی
پیرو، طرفدار، شیعه، شیعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناعی
تصویر ناعی
آن که خبر مرگ کسی را آورده، خبر مرگ دهنده، خبر بد دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واعی
تصویر واعی
نگاهدارنده، حافظ، شنونده، گوش دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثانی
تصویر ثانی
دوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
فرودآینده، اقامت (دراز) کننده، مقیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساعی
تصویر ساعی
کوشا، سعی کننده، شتابنده، سخن چین
فرهنگ فارسی معین