- تیول
- ترکی برشداد بخشی از داراک که از خود می برند و به کسی می بخشند آزاتی واگذاری درآمد و هزینه ناحیه معینی است از طرف پادشاه و دولت باشخاص براثرابراز لیاقت یا بازی مواجب و حقوق سالیانه (ایلخانان تاقاجاریه) اقطاع
معنی تیول - جستجوی لغت در جدول جو
- تیول ((تُ یُ))
- واگذاری زمین و ملک به کسی از طرف پادشاه که آن شخص از طریق مالیات آن ملک برای خود درآمدی فراهم می آورد
- تیول
- در دورۀ ایلخانی تا قاجار ملک و سرزمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد تا از درآمد آن زندگی کرده و وظیفه و مستمری خود را از مالیات آن وصول کند، اقطاع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دگردیسی، دگرگونی
توان گری
جمع ذیل، تگین ها پایان ها دنباله ها دامن ها
جمع تیس، نهازان تکه ها
مرغی است شبیه به طاوس ماده شفتین
لاستیک نازک تویی چرخ اتومبیل یا دوچرخه که از هوا پر میشود
متغیر گردیدن، دگرگون شدن
جمع خیل
انتقال از جائی به جائی دیگر
تیمار داشت
بیشخواهی، سپاسگزاری، درازش دراز گشتن فزونی جستن، سپاس نهادن
افترا کردن
گوناگونی
فال گرفتن، فال نیک زدن
دیر فرمان
مالدار شدن، دولتمندی
بالای پیشانی
ترسناک شدن
تاویل کردن آبله و بر آمدگی که در اثر سوختگی یا سائیده شدن در پوست بدن بوجود میاید
چاق فربه. یا تپل (و) مپل. چاق و چله تپول مپول
جمع سیل، لورها تندابها
تهور، بی پروایی، بی باکی
تیس ها، آهوان نر، جمع واژۀ تیس
فضل و فزونی نمودن، منت نهادن بر کسی
فیل ها، دو مهرۀ شطرنج، جمع واژۀ فیل
برگشتن از حالی به حال دیگر، منقلب شدن، دگرگون شدن، دگرگون شدن اوضاع، جا به جا شدن
ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
مال دار شدن، مال بسیار به دست آوردن، ثروتمند شدن، توانگری
هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و رو پوست از لا پوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود
جوانه، گوساله یا کره الاغ،برای مثال چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی- صحاح الفرس - تاول)
جوانه، گوساله یا کره الاغ،
نیاز مندی
جمع غیل، بیشه ها نیستان ها رود بارها
جمع فیل، پیلان بچه پیل جمع فیل: پیلان