جدول جو
جدول جو

معنی تیلکوه - جستجوی لغت در جدول جو

تیلکوه
(لَ)
یکی از دهستانهای ششگانه بخش دیواندره است که در شهرستان سنندج واقع است. این دهستان کوهستانی و سردسیر است و از 46 آبادی تشکیل یافته که قراء مهم آن تمربیک، قلعه کهنه، پاسانیان، جنیان، شمسه، جیران مینا و باشماق است که در حدود 8000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلواراست که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 375 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهلکه
تصویر تهلکه
هلاک شدن، نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیکوز
تصویر تیکوز
کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، کتخ، پینو، قروت، پینوک، کتغ
فرهنگ فارسی عمید
مکنی به ابوحارث و ملقب به ملک المجاهدین یا ملک منصور بن شاذی بن مردان عم صلاح الدین ایوبی حکمران حمص (از 581 هجری قمری)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تُ وَ)
بقیۀ وام و مانند آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بمعنی تلیه است، یقال: تلیت لی من حقی تلیه او تلاوه،ای بقیت بقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تلیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ وَ/ وِ)
راهی که گاه مرتفع و گاه مایل باشد. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 ب)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی از دهستان دیهوک بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 129 هزارگزی جنوب خاوری طبس. جلگۀ گرمسیر، دارای 280 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و خرما و گاورس، شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نهری بجانب شمال شرقی روسیه و آن از کوه اووالی واقع در حدود ایالت دولکدا سرچشمه گیرد و در خطۀ پرم، بسوی جنوب غربی جاری شود و پس از طی مسافتی در حدود 100 هزار گز بنهر کامه که از رودخانه های تابع ولگا میباشد ریزد. قسمت اعظم از مجرای آن برای سیر ’صال’، یعنی تیرهای به هم بسته صلاحیت دارد و مجرایش به التمام برای سیر سفائن مناسب است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
شاگردانه و پولی که علاوه بر مزد استاد به شاگرد می دهند. (ناظم الاطباء). میلاویه. شاگردانه بود. (فرهنگ اوبهی) (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس). شاگردانه یعنی اجرتی که به شاگرد دهند. (انجمن آرا) (آنندراج). به معنی شاگردانه است و آن دو سه پولی بود که بعداز اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان) :
ای مسلمانان میلاوه که دارد بازا
بجز آن کس که بود سفله دل و غمازا.
ابوالعباس (از صحاح الفرس).
و رجوع به میلاو و میلاویه شود، نوید و بشارت و مژدگانی. (از برهان) (ناظم الاطباء). مژدگانی بود. (صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
داس بی دندان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان ییلاق است که در بخش قروۀ شهرستان سنندج واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام دو دهستان، مشهور به بالاخیابان و پائین خیابان از بخش مرکزی شهرستان آمل، رجوع به بالاخیابان و پایین خیابان در فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 18هزارگزی فومن و نه هزارگزی خاور بازار شفت، جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 567 تن سکنه، آب آن از امامزاده ابراهیم، محصول آنجا برنج، ابریشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان زانوس رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، در 48هزارگزی جنوب نوشهر و 12گزی پول، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 350 تن سکنه دارد، آبش از چاه و رود خانه محلی، محصولش غلات و ارزن و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
قلۀ مهم کوههای غربی یزد، به ارتفاع 3660 گز، (از جغرافیای طبیعی کیهان)، نام کوهی به یزد، (یادداشت مؤلف)، کوهی است در جنوب غربی یزد که قلۀ آن 4075 گز ارتفاع دارد، وجود همین کوه سبب شده است که در کنار دشتی سوزان و بی آب و علف، یزد و اطراف آن آب و هوایی بسیار خنک و مطبوع داشته باشد، (از فرهنگ فارسی معین)
دهی است از بخش رودبار شهرستان رشت، سکنۀ آن 812 تن، آب آن از چشمه های محلی، حمام و سه باب دکان دارد و روی ارتفاعات (4هزارگزی) آن آثار دو قلعۀ خرابۀ قدیمی به نام کول و چهل گزچال دیده می شود، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)، نام کوهی میان رودبار و رشت، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت با 272 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ یُ وَ)
بلغت بربر نام گیاهی است. (دزی ج 1 ص 141)
لغت نامه دهخدا
نام سابق شهرستانی از استان پنجم کشور که امروز به ایلام شهرت دارد، رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران استان پنجم شهرستان ایلام شود، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام کوهی به دوهزار مازندران، (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 153)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی است از دهستان شیرامین که در بخش دهخوارقان شهرستان تبریز و در 8هزارگزی جنوب بخش دهخوارقان و 5هزارگزی شوسۀ آذرشهر به مراغه قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 62 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در جنوب خاوری رودبار و 14هزارگزی جنوب باختر امام، کوهستانی، سردسیر، دارای 750 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و بنشن و گردوو لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، این ده مرکب از دو آبادی است و فاصله آن دو در حدود سه هزار گز است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَنْ نُ)
خواندن قرآن را. تلوت القرآن و نحوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قرأت. (اقرب الموارد). تلاوت. رجوع به تلاوت شود
لغت نامه دهخدا
نام کوهی در مشرق ناحیۀ سرحدی ایران که از شمال به جنوب ممتد است، ارتفاع آن از 1664تا 2976 متر تغییر می کند و به زمستان بیشتر قلّه های آن را برف پوشد، (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 56)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان سرقلعۀ گرمسیر ولدبیگی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء بلوک خورگام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. در 35هزارگزی خاور رودبار و 23هزارگزی رستم آباد. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی. با 430 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و بنشن و لبنیات و ارزن. شغل اهالی زراعت و گله داری و شال بافی و راه آن مالرو است. قلعۀ خرابۀ کافرقلعه بین خورگام و رحمت آباد از آثار قدیمی است. اکثر سکنه زمستان برای تأمین معاش به گیلان و نصف سکنه تابستان به ییلاق میروند. این ده از چهار محل بالا و پائین، پس و پیش تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستانهای بخش قاین شهرستان بیرجند است که از خاور به مرز ایران و افغانستان و از جنوب به دهستان طبس مسینا و از باختر به دهستان زهان و از شمال به بخش خواف محدود است و قراء مهم آن بهناباد و آبیز است که نخستین 612 تن و دومین 1369 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
صمغ درخت افربیون که آنرا لبانه مغربیه نیز گویند. توضیح در بعضی کتب تاکوت را بصورت تیکوت هم ذکر کرده اند و در برهان بصورت تاکوب آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهلکه
تصویر تهلکه
هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلاوه
تصویر میلاوه
انعامی که به شاگرد حجره و دکان دهند شاگردانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوه
تصویر تلاوه
خوانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیکوز
تصویر تیکوز
کشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهلکه
تصویر تهلکه
((تَ لُ کِ))
هلاک شدن، نابود گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلاوه
تصویر میلاوه
((وِ))
شاگردانه، انعام، نوید، مژدگانی
فرهنگ فارسی معین
محل رویش درختان انجیلی
فرهنگ گویش مازندرانی
نی کوچک که دلاکان با آن اطفال را ختنه کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کج رستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی