جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تهلکه

تهلکه

تهلکه
هرچه انجامش هلاکت باشد و نیستی. منه قوله تعالی: و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه. (قرآن 2 / 195). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هلاکت و نیستی و نابودی. (ناظم الاطباء). هلاکت. نیستی. نیست شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هلاکی. (مهذب الاسماء). تهلکه: و بی ساز سفر کردن از تهلکه و نادانی باشد. (منتخب قابوسنامه ص 20).
آن کرد روز تهلکه دندان نثار سنگ
وین کرد گاه فتنه دهان را فدای خاک.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

تهلکه

تهلکه
هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی). نیست شدن. (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). مردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هلک هلکاً و هلکاً و تهلکهً و تهلکهً و تهلکهً. رجوع به هلک شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مهلکه

مهلکه
مهلکه در فارسی: کشتگاه میر گاه میدان جنگ موضع هلاک جای نابودی: (خدای تعالی میگویدکه خویشتن رابدست خویشتن در تهلکه میندازید و نیز همانا که از حکمت نباشد باختیار در چنین مهلکه نشستن)، جمع مهالک. مونث مهلک، جمع مهلکات
مهلکه
فرهنگ لغت هوشیار

مهلکه

مهلکه
مهلکه. کشنده: بعد از آنکه هیچ امید نداشتیم و به دفعات در وقایع مهلکه افتاده بودیم و از جان ناامید گشته به همدیگر رسیدیم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی 174)
مؤنث مهلک. ج، مهلکات
لغت نامه دهخدا