درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسا، توسه
درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسا، توسِه
دهی از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در بیست هزارگزی جنوب ساری و دوهزارگزی باختر راه عمومی دودانگه به ساری، ناحیۀ کوهستانی و جنگلی، مرطوب، مالاریایی، دارای 330 تن سکنه است، آب آشامیدنی مردم آنجا از چاه و محصول آن برنج و غلات و عسل است، شغل مردم آن زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، رود خانه چهاردانگه و دودانگه بین این آبادی و قراء گردشی - ورند بهم متصل میشوند و راه چهاردانگه و دودانگه بهم میرسند، زراعت برنج مردم در کنار رود خانه تجن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در بیست هزارگزی جنوب ساری و دوهزارگزی باختر راه عمومی دودانگه به ساری، ناحیۀ کوهستانی و جنگلی، مرطوب، مالاریایی، دارای 330 تن سکنه است، آب آشامیدنی مردم آنجا از چاه و محصول آن برنج و غلات و عسل است، شغل مردم آن زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، رود خانه چهاردانگه و دودانگه بین این آبادی و قراء گردشی - ورند بهم متصل میشوند و راه چهاردانگه و دودانگه بهم میرسند، زراعت برنج مردم در کنار رود خانه تجن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان پشتکوه سورتیجی در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 7 هزارگزی خاوری کیاسر قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 185 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و رودخانه عالیکا و محصول آن غلات و مختصری برنج است و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 124 شود
دهی است از دهستان پشتکوه سورتیجی در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 7 هزارگزی خاوری کیاسر قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 185 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و رودخانه عالیکا و محصول آن غلات و مختصری برنج است و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 124 شود
توسه، دو گونه از این درخت در جنگلهای خزر هست، توسکای قشلاقی و توسکای ییلاقی، توسکای قشلاقی در سواحل تا ارتفاع 1000 گزی نیز، پروفسور گااوبا، آن را دیده است و توسکای ییلاقی در اغلب اراضی شمال ایران و جنگلهای خزر تا 1600 و 2000 هزارگزی دیده شده است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، نام درختی جنگلی، (ناظم الاطباء)، رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 171 و 172 شود
توسه، دو گونه از این درخت در جنگلهای خزر هست، توسکای قشلاقی و توسکای ییلاقی، توسکای قشلاقی در سواحل تا ارتفاع 1000 گزی نیز، پروفسور گااوبا، آن را دیده است و توسکای ییلاقی در اغلب اراضی شمال ایران و جنگلهای خزر تا 1600 و 2000 هزارگزی دیده شده است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، نام درختی جنگلی، (ناظم الاطباء)، رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 171 و 172 شود
نام یکی از دهستان های یازده گانه بخش برازجان از شهرستان بوشهر است، حدود مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال، ارتفاعات مله خشتی و جمیله، از خاور، کوه بزپر و سرمشهد، از باختر دهستان حومه برازجان، از جنوب ارتفاعات هفت مله و دهستان سمل است، محلی کوهستانی است، این دهستان تقریباً در شمال خاور بخش واقع گردیده و هوای آن گرم و نسبتاً ملایم است، آب مشروب و زراعتی آن از چشمه سارها و چاه تأمین میشود، محصولات آن عبارتند از: غلات، خرما، مرکبات و بادام وشغل اهالی زراعت و باغداری و صنایع دستی آنان قالی و گلیم بافی است، این دهستان از 7 آبادی تشکیل شده و مرکز دهستان قریۀ باغ تاج است، و جمعیت آن در حدود 1500 تن می باشد، قراء مهم آن عبارتند از: نارستان، رودفاریاب و چم غاری، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام یکی از دهستان های یازده گانه بخش برازجان از شهرستان بوشهر است، حدود مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال، ارتفاعات مله خشتی و جمیله، از خاور، کوه بزپر و سرمشهد، از باختر دهستان حومه برازجان، از جنوب ارتفاعات هفت مله و دهستان سمل است، محلی کوهستانی است، این دهستان تقریباً در شمال خاور بخش واقع گردیده و هوای آن گرم و نسبتاً ملایم است، آب مشروب و زراعتی آن از چشمه سارها و چاه تأمین میشود، محصولات آن عبارتند از: غلات، خرما، مرکبات و بادام وشغل اهالی زراعت و باغداری و صنایع دستی آنان قالی و گلیم بافی است، این دهستان از 7 آبادی تشکیل شده و مرکز دهستان قریۀ باغ تاج است، و جمعیت آن در حدود 1500 تن می باشد، قراء مهم آن عبارتند از: نارستان، رودفاریاب و چم غاری، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
تیزقدم و تیزتک، (آنندراج)، تندرو و اسب راهوار، (ناظم الاطباء)، سریع: هم آهو فغند است و هم تیزتگ هم آهسته خوی است و هم تیزگام، فرالاوی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، شهنشاه برداشت زین و لگام به نزدیک آن اسب شد تیزگام، فردوسی، رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوه کن، منوچهری، پس صید خسته شده تیزگام چه تازی همی خیره در دست دام، اسدی، هزار اسب که پیکر تیزگام به برگستوان و به زرین ستام، اسدی، شکیب آوری ره بر و تیزگام ستوری کشی کمخور و پرخرام، اسدی، تقدیر به عزم تیزگامت ماند روزی به عطا دادن عامت ماند، ازرقی، مبادا که خورشید نصرت برآید جز از سایۀ زردۀ تیزگامت، انوری، اگر شبدیز با ماه تمام است به همراهیش گلگون تیزگام است، نظامی، تکاور سمندان ختلی خرام همه تازه پیکر همه تیزگام، نظامی، به رفتن مرکبم بس تیزگام است ندانم جای آرامم کدام است، نظامی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تیزقدم و تیزتک، (آنندراج)، تندرو و اسب راهوار، (ناظم الاطباء)، سریع: هم آهو فغند است و هم تیزتگ هم آهسته خوی است و هم تیزگام، فرالاوی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، شهنشاه برداشت زین و لگام به نزدیک آن اسب شد تیزگام، فردوسی، رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوه کن، منوچهری، پس صید خسته شده تیزگام چه تازی همی خیره در دست دام، اسدی، هزار اسب که پیکر تیزگام به برگستوان و به زرین ستام، اسدی، شکیب آوری ره بر و تیزگام ستوری کشی کمخور و پرخرام، اسدی، تقدیر به عزم تیزگامت ماند روزی به عطا دادن عامت ماند، ازرقی، مبادا که خورشید نصرت برآید جز از سایۀ زردۀ تیزگامت، انوری، اگر شبدیز با ماه تمام است به همراهیش گلگون تیزگام است، نظامی، تکاور سمندان ختلی خرام همه تازه پیکر همه تیزگام، نظامی، به رفتن مرکبم بس تیزگام است ندانم جای آرامم کدام است، نظامی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
فلیکس. ستاره شناس و عضو آکادمی فرانسه (1845-1896 میلادی) است. وی فرضیه های لاپلاس را دنبال کرد و حتی بیشتر از او مسائل مکانیکی ستارگان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. (از لاروس) اوژن. دانشمند کشاورزی فرانسه (1830-1925 میلادی) است و در تکامل تعلیمات کشاورزی نقش مؤثری داشت. (از لاروس)
فلیکس. ستاره شناس و عضو آکادمی فرانسه (1845-1896 میلادی) است. وی فرضیه های لاپلاس را دنبال کرد و حتی بیشتر از او مسائل مکانیکی ستارگان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. (از لاروس) اوژن. دانشمند کشاورزی فرانسه (1830-1925 میلادی) است و در تکامل تعلیمات کشاورزی نقش مؤثری داشت. (از لاروس)
جمع واژۀ تمسک، اسناد و دستاویزها و حجت ها و ترده ها. (ناظم الاطباء) : ز پرسش گنهم روز حشر آخر شد تمسکات گناهان خلق پاره کنند. شایسته خان بن آصف (از آنندراج). رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود
جَمعِ واژۀ تمسک، اسناد و دستاویزها و حجت ها و ترده ها. (ناظم الاطباء) : ز پرسش گنهم روز حشر آخر شد تمسکات گناهان خلق پاره کنند. شایسته خان بن آصف (از آنندراج). رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود
کسی که از خدا می ترسد. مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). خاشع. متقی. ترسنده از خدا. ترسگار: یکی جامۀ ترسکاران بخواست بیامد سوی داور داد راست نیایش همی کرد خود با پدر بدان آفرینندۀ دادگر. فردوسی. دگر آنکه گفتی تو ای دلربای که من ترسکارم ز کیهان خدای که گفتت که من نیستم ترسکار نیم از گنه عاجز و شرمسار؟ فردوسی. تا غمگن و شادان بود زآن ترسکاران پارسا. ناصرخسرو. ندارم ز کس ترس در هیچ کار مگر زآن کسی کو بود ترسکار. نظامی. و گفت مردمان تا ترسکار باشند بر راه باشند و چون ترس از دل ایشان برفت گمراه گردند. (تذکرهالاولیاء عطار). گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم ؟ گفت اگر شما ترسنده بودی ترسکاران از شما پوشیده نبودی که ترسنده را نبیند مگر ترسنده و ماتم زده، ماتمزدگان را تواند دید. (تذکرهالاولیاء عطار). یکی گفت در گوشه ای نشینم در کسب کردن چه گوئی ؟ گفت از خدای بترس که هیچ ترسکار را ندیدم که بکسب محتاج شده. (تذکرهالاولیاء عطار). همه جا ترس خویش یارم دار بر در خویش ترسکارم دار. امیرخسرو (از آنندراج). ، خائف. ترسنده. ترسو: چنان چون بود مردم ترسکار برآید بکام دل مرد کار. فردوسی. از آن گریه و زاری شهریار شدند آن همه لشکرش ترسکار. فردوسی. گرفتند لختی در آنجا قرار ز میل محیطی همه ترسکار. نظامی
کسی که از خدا می ترسد. مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). خاشع. متقی. ترسنده از خدا. ترسگار: یکی جامۀ ترسکاران بخواست بیامد سوی داور داد راست نیایش همی کرد خود با پدر بدان آفرینندۀ دادگر. فردوسی. دگر آنکه گفتی تو ای دلربای که من ترسکارم ز کیهان خدای که گفتت که من نیستم ترسکار نیم از گنه عاجز و شرمسار؟ فردوسی. تا غمگن و شادان بود زآن ترسکاران پارسا. ناصرخسرو. ندارم ز کس ترس در هیچ کار مگر زآن کسی کو بود ترسکار. نظامی. و گفت مردمان تا ترسکار باشند بر راه باشند و چون ترس از دل ایشان برفت گمراه گردند. (تذکرهالاولیاء عطار). گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم ؟ گفت اگر شما ترسنده بودی ترسکاران از شما پوشیده نبودی که ترسنده را نبیند مگر ترسنده و ماتم زده، ماتمزدگان را تواند دید. (تذکرهالاولیاء عطار). یکی گفت در گوشه ای نشینم در کسب کردن چه گوئی ؟ گفت از خدای بترس که هیچ ترسکار را ندیدم که بکسب محتاج شده. (تذکرهالاولیاء عطار). همه جا ترس خویش یارم دار بر در خویش ترسکارم دار. امیرخسرو (از آنندراج). ، خائف. ترسنده. ترسو: چنان چون بود مردم ترسکار برآید بکام دل مرد کار. فردوسی. از آن گریه و زاری شهریار شدند آن همه لشکرش ترسکار. فردوسی. گرفتند لختی در آنجا قرار ز میل محیطی همه ترسکار. نظامی
مرکّب از: بی + کام، ناکام، محروم، (ناظم الاطباء)، بی مراد: بشش ماه بستدبشش بازداد بدرویش بی کام و مرد نژاد، فردوسی، فرود سیاوخش بی کام و نام چو شد زین جهان نارسیده بکام، فردوسی، بدان شهر دختر فراوان بدی که بی کام جویندۀ نان بدی، فردوسی، ششم هفته را زال و رستم بهم رسیدند بی کام و دل پر ز غم، فردوسی، لیلی ز فراق شوی بی کام میجست ز جا چو گور از دام، نظامی،
مُرَکَّب اَز: بی + کام، ناکام، محروم، (ناظم الاطباء)، بی مراد: بشش ماه بستدبشش بازداد بدرویش بی کام و مرد نژاد، فردوسی، فرود سیاوخش بی کام و نام چو شد زین جهان نارسیده بکام، فردوسی، بدان شهر دختر فراوان بدی که بی کام جویندۀ نان بدی، فردوسی، ششم هفته را زال و رستم بهم رسیدند بی کام و دل پر ز غم، فردوسی، لیلی ز فراق شوی بی کام میجست ز جا چو گور از دام، نظامی،
بنقل ابن حوقل نام منطقۀ ترک نشین در جنوب خاوری چاچ و نام دیگرش خرلخ باشد که رودخانه ترک که امروز به رود خانه چرچک موسوم است از آنجا برمیخیزد. رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1327 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب شود
بنقل ابن حوقل نام منطقۀ ترک نشین در جنوب خاوری چاچ و نام دیگرش خرلخ باشد که رودخانه ترک که امروز به رود خانه چرچک موسوم است از آنجا برمیخیزد. رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1327 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب شود
درختی از تیره غانها که بعضی گونه هایش بصورت درختچه میباشد. این درخت معمولا در اماکن مرطوب و نهرهای پر آب و برکه هامیروید. گلهای آن منفدرالجنس ولی خود درخت یک پایه است حور رومی حوره رومیه قزل آغاج توز
درختی از تیره غانها که بعضی گونه هایش بصورت درختچه میباشد. این درخت معمولا در اماکن مرطوب و نهرهای پر آب و برکه هامیروید. گلهای آن منفدرالجنس ولی خود درخت یک پایه است حور رومی حوره رومیه قزل آغاج توز