جدول جو
جدول جو

معنی تیزک - جستجوی لغت در جدول جو

تیزک
(زَ)
دهی از بخش ابرقو است که در شهرستان یزد واقع است و 158 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تیزک
(زَ)
آواز گستاخانه ای که از دهن خارج شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تیزک
گیاهی است از تیره چلیپاییان که جزو سبزیهای خوراکی معمولی است و مزه اش تند و تیز است. گیاهی است یکساله و برگهایش کوچک و میوه اش خرجینک و بالدار است: تر تیزک رشاد تره تندک حب الرشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تیزک
زبر و زرنگ، چابک، تند و تیز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیزک
تصویر نیزک
نیزه، تیر شهاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزک
تصویر میزک
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیزک
تصویر چیزک
چیز کوچک، در علم زیست شناسی خارپشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیرک
تصویر تیرک
مصغر تیر، تیر کوچک، برای مثال چه چیز است آن رونده تیرک خرد / چه چیز است آن پلالک تیغ بران (رودکی۱ - ۱۲۰)، جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک و مانند آن، دیرک، ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا می شود و چادر بر روی آن قرار می گیرد، ستون خیمه
تیرک زدن: جهیدن آب یا مایع دیگر از یک سوراخ ریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیتک
تصویر تیتک
شبکیۀ چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیزک
تصویر دیزک
خاکستری رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تیزبودن تندبودن مقابل کندی، حدت طعم (فلفل زنجبیل و غیره)، زنجبیل، یکی ازآهنگهای موسیقی. یا تیزی با خرز. پرده ایست از موسیقی قدیم. یاتیزی راست. نغمه ایست ازموسیقی قدیم گردانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تیر کوچک تیرکوچک، ستوی که در وسط چادر و سرا پرده نصب کنند و چادر بر روی آن قرار گیرد دیرک، آبله هایی که در دیگ آب جوشان یا در میان روغن جوشان بسبب پخته شدن گوشت بهم رسد، جهش خون از رگ یاآب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن، ایجاد در دو وجع در اعضا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزک
تصویر توزک
ترکی تزکش تیر دان، سامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازک
تصویر تازک
تازیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزک
تصویر میزک
شاش بول
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نام ماه هفتم سال سریانی برابر با بخشی از فروردین و اردیبهشت سال خوری نیزه کوتاه، شهاب بشکل نیزه کوتاه که در آسمان دیده شود: جمع. (عربی) نیازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزک
تصویر میزک
((زَ))
شاش، بول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیزک
تصویر دیزک
رنگ، رنگ سیاه و کبود، اسبی که رنگش سیاه یا خاکستری باشد، دیزج، دیزه
فرهنگ فارسی معین
((زِ))
آگهی کوتاه تبلیغاتی که ویژگی های جذاب کالا یا برنامه ای را در تلویزیون به نمایش گذارد، آگهی تبلیغاتی تلویزیونی (واژه فرهنگستان)، صحنه آغازی کوتاه و جالب توجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوان بندی یا همراه با آن برای جلب نظر تماشاچی نمایش میابد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیرک
تصویر تیرک
((رَ))
تیر کوچک، ستون چادر و خیمه، جهش خون از رگ یا آب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
Keenness, Acuteness, Incisiveness, Sharpness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
acuité, incisivité, netteté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
agudeza, incisividad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
तीव्रता , तीक्ष्णता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
ketajaman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
ความคมชัด , ความเฉียบแหลม , ความคม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
scherpte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
尖锐 , 敏锐 , 锐度
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
acutezza, incisività, nitidezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
acuidade, incisividade, perspicácia, nitidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
ostrość, przenikliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
гострота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
Schärfe, Scharfsinn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
острота , проницательность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
חדות , חַדוּת , חדות , חַדִירוּת
دیکشنری فارسی به عبری