- تگین (پسرانه)
- تکین، پهلوان، دلاور
معنی تگین - جستجوی لغت در جدول جو
- تگین
- دلاور و بهادر و توانا
- تگین
- امیر، دلاور، بهادر، امرایی که به حکمرانی ولایتی منصوب می شدند، بنده، غلام
- تگین ((تَ گِ))
- خوش ترکیب، زیبا شکل، پهلوان، دلاور، در ترکیب نام های ترکی آید، سبکتگین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
گوهر قیمتی، سنگ روی انگشتر و جواهرات، سنگ قیمتی و زینتی که بر روی انگشتر گوشواره و جز آنها کار می گذارند
حشو آکنه آکنش، در کلمات مرکببمعنی آلود (آلوده) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود (اندوده) آید: زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زرآگین
منفرد، مفرد
شبه قلیایی که از چای استخراج کنند
پیوسیدن (انتظار کشیدن) چشمداشت
علامت صفت تفضیلی که در آخر بعضی کلمات در میاید
دین داشتن، متدین شدن
آلایش به گل
زینت یافتن
آراسته شدن
بزرگی و دارائی پیدا کردن
زیرین
نرمی کردن، چاپلوسی کردن
قرین و همتا و حریف و همزاد اژدها که ماری بزرگ است اژدها که ماری بزرگ است اژدها که ماری بزرگ است
تنگ ضیق
بجای آوردن، پیدا کردن
ماهی، مار بزرگ، اژدها
تنین فلک: در علم نجوم، از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها که قسمتی از آن بین دب اکبر و دب اصغر قرار دارد، اژدهای فلک، کهکشان
تنین فلک: در علم نجوم، از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها که قسمتی از آن بین دب اکبر و دب اصغر قرار دارد، اژدهای فلک، کهکشان
آراسته شدن، زینت یافتن
آنچه بر روی انگشتری نصب کنند، برای مثال نگین تویی و چو انگشتری ست ملک جهان / بها و قیمت انگشتری بود ز نگین (امیرمعزی - ۵۵۷) ، سنگ قیمتی و گوهر که بر روی چیزی نصب کنند
زیرین، فرودین
امیر، دلاور، بهادر، امرایی که به حکمرانی ولایتی منصوب می شدند، تگین
بنده، غلام
امیر، دلاور، بهادر، امرایی که به حکمرانی ولایتی منصوب می شدند، تگین
بنده، غلام
به چشم دیدن چیزی و به یقین پیوستن، لازم و محقق شدن امری یا چیزی، بزرگی و دارایی پیدا کردن، جاه، مقام و بزرگی داشتن
پشم، پنبه، پر و امثال آنکه درون تشک، بالش و لحاف را با آن ها پر می کنند، برای مثال بهر آ گین چاربالش اوست / هر پری کاین کبوتر افشانده ست (خاقانی - ۸۲) بن مضارع آگنیدن، پر، انباشته، پسوند متصل به واژه به معنای
آلوده مثلاً زهرآگین، عبیرآگین، عنبرآگین، مشک آگین، رکیبش دو زرین، دو سیمین بدی / همان هریکی گوهرآگین بدی (فردوسی - ۶/۳۷۴)
آلوده مثلاً زهرآگین، عبیرآگین، عنبرآگین، مشک آگین،
دین داشتن، دین دار شدن، متدین شدن، دین داری
الکلوئید موجود در برگ چای که خاصیت آن مانند کافئین است
گوهر و سنگ قیمتی که بروی انگشتری نصب کنند، فیروزه و لعل و یاقوت و الماس یا دیگر سنگهای قیمتی که در نگین دان حلقه انگشتر گذارند
پر، انباشته، در ترکیب با کلمات به معنی آلوده، انباشته، اندوده می آید، زهرآگین، گوهرآگین