جدول جو
جدول جو

معنی تکوید - جستجوی لغت در جدول جو

تکوید
(تَ جَعْ عُ)
گرد آوردن و توده ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تکوید
توده ساختن
تصویری از تکوید
تصویر تکوید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توکید
تصویر توکید
محکم کردن، استوار کردن عهد یا کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسوید
تصویر تسوید
سیاه کردن، کنایه از نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکویر
تصویر تکویر
هشتاد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۹ آیه، کورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکوین
تصویر تکوین
به وجود آوردن، هستی دادن، آفریدن، احداث کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجوید
تصویر تجوید
فن درست ادا کردن حروف و کلمات در تلاوت قرآن، درست ادا کردن حروف و کلمات مانند تلفظ فصحای عرب، نیکو کردن، سره کردن، کاری را نیک کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جَفْ فُ)
هست کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). هست کردن و نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هست نمودن و در وجود آوردن و پیدا کردن و... اصل آن کون بمعنی بودن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). احداث. (اقرب الموارد). ایجاد چیزی که مسبوق به ماده باشد. (از تعریفات جرجانی). آفریدن خدای تعالی موجودات را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کون الاشیاء، ای اوجدها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
اگر تکوین به آلت شد حوالت
چه آلت بود در تکوین آلت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ جَرْ ری)
بر یکدیگر فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَزْ زُ)
گرم کردن عضوی به بستن کماد و جز آن بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پوست بدن را با چیزی گرم یا سوزنده چون خردل و امثال آن تحریک و گرم کردن تا خون به سوی بیرون میل کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کماد کردن بر عضو رنجور یعنی جامۀ گرم کرده، یا سبوس و یا نمک و یا گاورس و مانند آن گرم کرده و در کیسه یا جامه ای بر عضو متورم یا دردمند نهادن... (یادداشت ایضاً). آن را گویند که چیزی سازند از مس یا گوهری دیگر و دارویی که گرم کرده، اندر وی کنند و بر موضع علت نهند تا حرارت و قوت دارو بدو میرسدو اگر این دارو اندر مثانه گوسفند یا شانۀ گاو کنند همان باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و تکمید تر و خشک نافع است اما اگر ذات الریه از جنس حمره باشد، تر صواب، و اگر جنس فلغمونی باشد، خشک اولیتر. با آنکه تکمید تر آن را که سود نکند زیان نیز نکند و خشک آنرا که زیان کند زیانی عظیم کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : و آنجا که ماده بسیار باشد ضمادهای خنک زیان دارد و تکمیدتر و خشک نافع است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اطبا فرمودند که از آرد میده و انگبین هر روز عجینی می ساز و بر وی تکمید می کن. (سندبادنامه ص 209)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
بسی فاوا گشتن در کوهها و خفتن و مست گردانیدن شراب. (تاج المصادر بیهقی). سرگردان گردیدن و رفتن و درآمدن در کوهها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطود. تطویف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خوی فا کردن کسی را و یاد شدن. (تاج المصادر بیهقی). خو فا کردن کسی را. (زوزنی). عادت کنانیدن به چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از دهار) ، طعام عواده خوردن، کلانسال گردیدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اغوا کردن و خو دادن مردم را به ستم کردن بر کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سره کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). نیکو کردن و سره کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیکو کردن. (فرهنگ نظام). جیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) : لاتطلب سرعهالعمل و اطلب تجویده... (عیون الانباء) ، رعایت کردن قاری تجوید را در قرائت خود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). حرف به مخارج ادا کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیک گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). علم ادای حروف ازمخارج. (ناظم الاطباء). علمی که در آن کیفیت نیکو خواندن قرآن و امور متعلق به آن ذکر میشود. (از فرهنگ نظام). (در اصطلاح قراء) تلاوت کلام اﷲ است بنحوی که حق هر حرفی از مخرجش اداء و صفتی را که مخصوص اداء هر حرفی است مراعات کنند، از قبیل: همس و جهر و شدت و رخاوت و مانند آن. و ادا کردن حق هر حرفی از آنچه که سزاوار است در موارد بخصوص که باید بجای آورند، مانند: ترقیق مستقل و تفخیم مستعلی و امثال آنها و بازگردانیدن هر حرفی را بسوی اصلش بدون تکلف. و طریق عمل بدین علم آن است که از دهان شیوخ و استادان این فن بشنوند، مخصوصاً کسانی که عارف باشند به طریق اداء تلاوت کلام اﷲ و بدانچه که قاری از مخارج حروف و صفات آنهاو وقف و ابتداء و رسم بدان نیازمند است معرفت کامل پیدا کرده باشند. و مراتب تجوید سه است: ترتیل و تدویر و حدر. و تدویر بر حدر و ترتیل بر هر دو مقدم است و ترتیل عبارت از آرامی است به مذهب ورش و عاصم و حمزه و حدر سرعت باشد به مذهب ابن کثیر و ابی عمرو و قالون و تدویر میانه روی بین آندو است به مذهب ابن عامر و کسائی و این ترتیب روش غالب اوقات قارئان مذکور است و الا هر یک از آنان یکی از مراتب مسطوره را جائزدانسته اند. در ترتیل مراعات تمطیط از لوازم است و در حدر اندماج از لوازم باشد، زیرا قرائت مانند رنگ سپیدی است که اگر کم باشد به گندم گونی متمایل شود و اگر از حد زیاده گردد منجر به برص شود. در اتقان گفته است که ترتیل مرادف تحقیق است و کیفیت قرائت بر سه نوع است: اول تحقیق. و آن اعطاء هر حرفی راست حقش رااز اشباع مد و تحقیق همزه و اتمام حرکات و اعتماد اظهار و تشدیدات و بیان حروف و تفکیک حروف و اخراج حروف بعضی را از بعضی، بوسیلۀ سکته و ترتیل و تؤده وملاحظۀ جایزات وقفها بدون قصر و اختلاس و اسکان متحرک و ادغام و ترتیل برای ورزش زبان و تقویم الفاظ باشد و یستحب الاخذ به علی المتعلمین من غیر ان یتجاوز فیه الی حدالافراط بتولید الحروف من الحرکات و تکریر الرأات و تحریک السواکن و تطنین النونات بالمبالغه فی الغنات و نحو ذلک و هذا النوع من القرائه مذهب حمزه و ورش. دوم حدر بفتح حاء و سکون دال است و آن ادراج قرائت بسرعت و تخفیف قرائت است بوسیلۀ قصر و تسکین و اختلاس و بدل و ادغام کبیر و تخفیف همزه و مانند آنها از آنچه بروایت صحیحه رسیده با مراعات برپا داشتن اعراب و تقویم اللفظ و تمکن حروف بدون بتر حروف مد و اختلاس اکثر حرکات و این ترتیب از اکثر پیشوایان این فن از کسانی که منفصل را ممدود ساخته اند و به حداشباع نرسیده اند. و آن مذهب سائر قراء است و مختار نزد اکثر اهل تجوید باشد. سپس صاحب اتقان گوید فرق بین ترتیل و تحقیق آنست که تحقیق برای ورزش و تعلیم وتمرین و ترتیل برای تدبر و تفکر و استنباط باشد. پس هر ترتیلی تحقیق باشد ولی هر تحقیقی ترتیل نیست.
فائده - در شرح مهذب آمده که علماء تجوید اتفاق کرده اند که افراط در اسراع مکروه است و گفته اند تلاوت قرآن یک جزء آن با ترتیل بر دو جزء بدون ترتیل رجحان دارد و استحباب ترتیل برای تدبر است و برای آنست که به بزرگداشت و توقیر کلام ایزدی نزدیکتر و تأثیر معانی در قلب قاری بیشتر خواهد بود و بهمین جهت است که برای کسانی که به زبان تازی آشنا نیستند و از کلام ایزدی بهره ای نمیبرند، تلاوت با ترتیل معهذا استحباب دارد. و در نشر گفته است که اختلاف شده است در اینکه آیا مراعات ترتیل با قلت قرائت افضل است یا ترک ترتیل با کثرت قرائت. و بعضی از پیشوایان ما در پاسخ این پرسش نیکو قضاوتی کرده و ثواب قرائت با مراعات ترتیل از حیث قدر و منزلت پیش است و ثواب کثرت قرائت از حیث شماره افزون باشد، زیرا در ازاء هر حرفی ده حسنه برای قاری منظور است و در برهان زرکشی گوید تمامیت ترتیل بزرگ داشتن الفاظ و روشن ادا کردن حروف و ادغام نکردن حرفی در حرف دیگر باشد و این حداقل تمامیت ترتیل است و حداکثر آن آنست که منزلت هر لفظی را کما هو حقه بشناسدو ادا کند، چنانکه اگر بلفظی رسید که مبنی بر تهدیدبود مانند لفظ متهدد تلفظ کند، همچنان اگر بلفظی مصادف شد که حاکی از تعظیم بود، آن را با تعظیم ادا کند، چنانکه در اتقانست. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به کشف الظنون ذیل علم تجوید شود، نیکورو گردیدن اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَفْ فُ)
توده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). توده توده کردن خاک را و بلند کردن سر توده را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آواز بگلو بر گردانیدن بنرمی، نیکو کردن آواز سرود گفتن اشتغال یافتن بسرود و سماع نرم بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکید
تصویر توکید
استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذوید
تصویر تذوید
راندن دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزوید
تصویر تزوید
توشه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسوید
تصویر تسوید
مهتر کردن، سیاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدید
تصویر تکدید
راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاید
تصویر تکاید
یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکوین
تصویر تکوین
در وجود آوردن، پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکویس
تصویر تکویس
نگونسار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیدن دستار بر سر، کالا بر هم نهادن، بستن کالا و سوره هشتاد و یکم از قرآن کریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکویح
تصویر تکویح
چیرگی در کار زار، خوار کردن، برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکویب
تصویر تکویب
کوفتن با سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
نیکخوانی شمرده خوانی نیکو کردن سره کردن، نیک گفتن، علم نیکو تلفظ کردن حروف و کلمات قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشوید
تصویر تشوید
((تَ))
برآمدن آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجوید
تصویر تجوید
((تَ))
نیکو کردن، نیک گفتن، علم درست ادا کردن حروف و کلمات قرآن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسوید
تصویر تسوید
((تَ))
سیاه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکاید
تصویر تکاید
((تَ یُ))
یکدیگر را فریب دادن، دشواری نمودن، رنجانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توکید
تصویر توکید
((تُ))
استوار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهوید
تصویر تهوید
((تَ))
آواز به گلو برگردانیدن به نرمی، نیکو کردن آواز، سرود گفتن، اشغال یافتن به سرود و سماع، نرم بانگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکوین
تصویر تکوین
((تَ))
آفریدن، به وجود آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکوین
تصویر تکوین
بوددهی، هستایش
فرهنگ واژه فارسی سره