ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند و در آن شراب بخورند، ساغر، بکوک، بلوتک، بلوک، تلوک، برای مثال می گسار اندر تکوک شاهوار / خور به شادی روزگار بهار (رودکی - مجمع الفرس - تکوک)
ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند و در آن شراب بخورند، ساغر، بَکوک، بُلوتَک، بلوک، تُلوک، برای مِثال می گسار اندر تکوک شاهوار / خور به شادی روزگار بهار (رودکی - مجمع الفرس - تکوک)
در تنگ جای در آمدن و درترنجیدن و منقبض شدن در آن، گرم شدن از گرمی اندام کسی، یقال: تکوی بامراته، اذا تدفی و اصطلی بحراره جسدها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
در تنگ جای در آمدن و درترنجیدن و منقبض شدن در آن، گرم شدن از گرمی اندام کسی، یقال: تکوی بامراته، اذا تدفی و اصطلی بحراره جسدها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
بمعنی تکو است که نان تنک و روغنی باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمعنی تکو است. (فرهنگ جهانگیری) ، موی مجعد را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تکوی شود
بمعنی تکو است که نان تنک و روغنی باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمعنی تکو است. (فرهنگ جهانگیری) ، موی مجعد را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تکوی شود
سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخن گفتن که در مستمع اثر کند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخن گفتن که در مستمع اثر کند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)