- تکلیم
- به سخن در آوردن نولاندن به گفت واداشتن، زخم کردن زخماندن
معنی تکلیم - جستجوی لغت در جدول جو
- تکلیم ((تَ))
- با کسی سخن گفتن
- تکلیم
- سخن گفتن با کسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آموزه، آموزش
واگذاری، گردن نهادن
بزرگ داشت
بردباری نمودن، به حلم منسوب کردن کسی را
برگزیدن
ستمکار خواندن ستمگر دانستن
سلام کردن، تحیت و تکریم
از بن بریدن گوشی و بینی را
کسی را چیزی آموختن
پنهانداشت پوشاندن
تاجگذاری تاج نهادن، درخشاندن، بد دل کردن
چیزی را از کسی خواستن که در آن رنج باشد، کسی را در رنج انداختن
آهکی کردن، آهک مالی آهک اندایی آهک زدن آهک مالی کردن باآهک و ساروج اندودن، حرارت دادن بجسمی تا همچون آهک گردد، آهک مالی، جمع تکلیسات
مرد نیکو سخن و فصیح کلام
گرامی داشتن
رخنه کردن
گرامی داشتن، محترم داشتن، عزیز و ارجمند شمردن
آهک کردن، آهک مالی کردن، اندود کردن با آهک یا ساروج، در علم شیمی حرارت دادن به جسمی تا مانند آهک شود
گردن نهادن، رام شدن، واگذار کردن، سپردن، درود، سلام
علم یا هنری را به کسی یاد دادن، کسی را چیزی آموختن، آموزش
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
گردن نهادن، سلام گفتن، پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ، حالت اطاعت و فرمانبرداری، مطیع، فرمانبردار
عنصر فلزی، کمیاب، نرم و قابل مفتول شدن که از ترکیبات آن برای تولید سم و در شیشه سازی و تجهیزات الکترونیکی استفاده می کنند
کاری دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن، فرمان به کاری سخت و پرمشقت دادن، وظیفه و امری که به عهدۀ شخص است و باید انجام بدهد
Edification
Surrender, Submission
подчинение , капитуляция
возведение