جدول جو
جدول جو

معنی تکعیب - جستجوی لغت در جدول جو

تکعیب
مکعب ساختن چیزی، چهارگوشه ساختن، پر کردن ظرف
تصویری از تکعیب
تصویر تکعیب
فرهنگ فارسی عمید
تکعیب
(تَ)
نارپستان شدن. (تاج المصادر بیهقی). نو برآمدن و بلند شدن پستان دختر و نارپستان شدن آن. (منتهی الارب). نارپستان شدن و بلند شدن پستان دختر. (آنندراج). برآمدن پستان دختر. (از اقرب الموارد) ، چهارگوشه ساختن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تکعیب مکعب کردن است. چون عددرا بمثل خویش زنی و آنچه گرد آید هم بدو زنی مکعب کرده آید. چون 3 که اندر 3 زنی، 9 شود و این مال است، چون او را به 3 زنی بیست وهفت آید، این مکعب است. (التفهیم بیرونی چ جلال همایی ص 43). و رجوع به تضلیع شود، پر کردن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تکعیب
چهار گوشه ساختن
تصویری از تکعیب
تصویر تکعیب
فرهنگ لغت هوشیار
تکعیب
((تَ))
چهارگوشه ساختن چیزی، پر کردن ظرف، عددی را به توان سه رسانیدن
تصویری از تکعیب
تصویر تکعیب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترعیب
تصویر ترعیب
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
مطلبی را دروغ دانستن و انکار کردن، کسی را دروغ گو ساختن، نسبت دروغ گویی به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
جمع واژۀ ترعیبه. (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به ترعیبه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَرْ رُ)
سگ داری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج) ، سگ را تعلیم کردن. (تاج المصادر بیهقی). سگ را شکار آموختن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). تربیت و تعلیم کردن سگ را برای شکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ رَ)
دود برآوردن آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : رعبته ترعیباً فرعب رعباً. یعنی ترسانیدم او را پس ترسید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بریدن کوهان و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، راست و نیکو کردن جای پیکان نشاندن تیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بانگ بلند کردن کبوتر. (از اقرب الموارد) : عندی حمام له تطریب و الترعیب، ای هدیر شدید. (اقرب الموارد) ، پر کردن ظرف. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افکندن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، تیردان ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تجعب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَدْ دُ)
مجتمع گردیدن جوال و گرد گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بسیار خوردن گوشت و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
کرب بستن بر دلو، خرمای کرابه خوردن، به بانگ آوردن نان پزکریب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشت کردن در زمین بی آب و گیاه. (از اقرب الموارد). رجوع به کریب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گره بستن پیه در کوهان شتر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک انکار کردن امری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انکار و جحد کردن در امری، یقال: کذب بآیات ربه . (از اقرب الموارد) ، به دروغ داشتن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). دروغگوی گردانیدن کسی را و گفتن او را که دروغ گفتی، بازایستادن، رفتن شیر ناقه، برگردانیدن از کسی، یک دو تک رفتن وحشی و ایستادن تا ببیند آنچه پس اوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گشنی کردن ناقه و دم برداشتن آن، بددلی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درنگی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَیْ یُ)
غوره برآوردن رز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: کحب الکرم اذا ظهر کحبه او کثر حبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برآمدغورۀ آن رز و بسیار شد دانۀ آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لشکر گروه گروه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، آماده کردن کتیبه را و فراهم آوردن و کتیبه کتیبه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نوشتن، نوشتن آموختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پستان اشتر ببستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَلْ لُ)
کباب ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
بازی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تلعب. العاب. تلاعب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِنْ)
جدا و متفرق کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). متفرق کردن چنانکه قابل بازگشت نباشد. (از اقرب الموارد) ، کاسه وابستن. (تاج المصادر بیهقی). کاسه وادربستن. (زوزنی). دربستن کاسۀ شکسته را (از لغات اضداد است). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دشوار گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ دُ)
قبه دار شدن سم اسب مانا به قعب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، دور درشدن در سخن. (تاج المصادر بیهقی). به تک رسانیدن سخن را و به مغ سخن رسیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تقعیر سخن، یعنی بیرون آوردن کلام از انتهای حلق، یقال: ایاک و التقعیب، ای تقعیر الکلام. (از اقرب الموارد). رجوع به تقعیر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
به سنگ کف کوفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). به سنگ فهرکوفتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکویب
تصویر تکویب
کوفتن با سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکبیب
تصویر تکبیب
از کباب کباب کردن بریان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکتیب
تصویر تکتیب
نوشت آموزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکثیب
تصویر تکثیب
کم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
انکار و جحد کردن در امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلعیب
تصویر تلعیب
بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشعیب
تصویر تشعیب
پراکنده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترعیب
تصویر ترعیب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
((تَ))
دروغ شمردن، منکر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترعیب
تصویر ترعیب
((تَ))
ترساندن
فرهنگ فارسی معین
تخویف، تهدید، وعید، ترساندن، هراساندن
متضاد: تشویق، تهییج
فرهنگ واژه مترادف متضاد