معنی ترعیب - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ترعیب
ترعیب
- ترعیب
- جَمعِ واژۀ ترعیبه. (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به ترعیبه شود
لغت نامه دهخدا
ترعیب
- ترعیب
- ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : رعبته ترعیباً فرعب رعباً. یعنی ترسانیدم او را پس ترسید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بریدن کوهان و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، راست و نیکو کردن جای پیکان نشاندن تیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بانگ بلند کردن کبوتر. (از اقرب الموارد) : عندی حمام له تطریب و الترعیب، ای هدیر شدید. (اقرب الموارد) ، پر کردن ظرف. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا