عملی را دو یا چند مرتبه انجام دادن، سخنی را دوباره گفتن، در ادبیات در فن بدیع مکرر آوردن کلمه ای به منظور تاکید یا غرض دیگر مانند این شعر، برای مثال باران قطره قطره همی بارم ابروار / هر روز خیره خیره از این چشم سیل بار (عسجدی - ۴۱)
عملی را دو یا چند مرتبه انجام دادن، سخنی را دوباره گفتن، در ادبیات در فن بدیع مکرر آوردن کلمه ای به منظور تاکید یا غرض دیگر مانندِ این شعر، برای مِثال باران قطره قطره همی بارم ابروار / هر روز خیره خیره از این چشم سیل بار (عسجدی - ۴۱)
تکرار بکسر تاء غلط نیست زیرا اسم مصدر تکرار بفتح تاء است ابوالبقاء گوید: التکرار هو مصدر ثلاثی یفید المبالغه کالترداد مصدر رد، عند سیبویه او مصدر مزید اصله التکریر قلب الیاء الفا عند الکوفیه و یجوز کسر التاء فانه اسم من التکرار. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 2). دوباره و مکرر، مناقشه و اعتراض. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل و تکرار کردن شود
تکرار بکسر تاء غلط نیست زیرا اسم مصدر تکرار بفتح تاء است ابوالبقاء گوید: التکرار هو مصدر ثلاثی یفید المبالغه کالترداد مصدر رد، عند سیبویه او مصدر مزید اصله التکریر قلب الیاء الفا عند الکوفیه و یجوز کسر التاء فانه اسم من التکرار. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 2). دوباره و مکرر، مناقشه و اعتراض. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل و تکرار کردن شود
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). بلادی است منسوب به قبیلۀ سودان در اقصای جنوب مغرب و مردم آنجا شباهت فراوانی به زنگیها دارند. (از معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و نقود العربیه ص 115 شود
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). بلادی است منسوب به قبیلۀ سودان در اقصای جنوب مغرب و مردم آنجا شباهت فراوانی به زنگیها دارند. (از معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و نقود العربیه ص 115 شود
بسیار واگردانیدن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). تکرار. تکره. کرکره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب علو و رفعت و مدارج اقبال و دولت ترقی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به تکرار و تکره شود، (اصطلاح بدیع) ذکر چیزی است بیش از یکبار و آنرا از انواع اطناب زیادت شمرده اند و آن ابلغ از تأکید است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و تکریر خود بنفس خویش صنعتی است چنانکه رشید گفته است: زهی مخالفت امر تو خطاء خطاء زهی موافقت رای تو صواب صواب. و دیگری گفته است: جهان از دولت سلطان اعظم بهار اندر بهار اندر بهار است. و باشد که تکریر لفظ از جهت معنی مستأنف افتد چنانکه شاعر گوید: پیش شمال امرت پای شمال در گل پیش سحاب دستت دست سحاب برهم. ای روزگار دولت و دولت بتو مشرف وی حقگزار ملت و ملت بتو مکرم. و از تکریرات متکلف عسجدی گفته است: باران قطره قطره همی بارم ابروار هر روز خیره خیره از این چشم سیل بار زان قطره قطره، قطرۀ باران شده خجل زان خیره خیره، خیره دل و جان من فگار. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 255). رجوع به ترجمان البلاغۀ رادویانی ص 113 ذیل مکرر و کشاف اصطلاحات الفنون و مکرر شود
بسیار واگردانیدن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). تکرار. تکره. کرکره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب علو و رفعت و مدارج اقبال و دولت ترقی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به تکرار و تکره شود، (اصطلاح بدیع) ذکر چیزی است بیش از یکبار و آنرا از انواع اطناب زیادت شمرده اند و آن ابلغ از تأکید است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و تکریر خود بنفس خویش صنعتی است چنانکه رشید گفته است: زهی مخالفت امر تو خطاء خطاء زهی موافقت رای تو صواب صواب. و دیگری گفته است: جهان از دولت سلطان اعظم بهار اندر بهار اندر بهار است. و باشد که تکریر لفظ از جهت معنی مستأنف افتد چنانکه شاعر گوید: پیش شمال امرت پای شمال در گل پیش سحاب دستت دست سحاب برهم. ای روزگار دولت و دولت بتو مشرف وی حقگزار ملت و ملت بتو مکرم. و از تکریرات متکلف عسجدی گفته است: باران قطره قطره همی بارم ابروار هر روز خیره خیره از این چشم سیل بار زان قطره قطره، قطرۀ باران شده خجل زان خیره خیره، خیره دل و جان من فگار. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 255). رجوع به ترجمان البلاغۀ رادویانی ص 113 ذیل مکرر و کشاف اصطلاحات الفنون و مکرر شود
حمله کردن بر کسی و میل نمودن و مهربانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : کر علیه کراً و کروراً و تکراراً، عطف و حمل، یقال: انهزم عنه ثم کر علیه. (اقرب الموارد) ، بازگردیدن از کسی و بازگردانیدن، لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار واگردانیدن. (زوزنی). بارها برگردانیدن چیز را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : در شعر ز تکرار سخن عیب نباشد زیرا که خوش آید سخن نغز به تکرار. ناصرخسرو. مشقت تأمل و تفکر کشید و رنج تذکار و تکرار تحمل کرد. (سندبادنامه ص 315). مرا در نظامیه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود. (بوستان)
حمله کردن بر کسی و میل نمودن و مهربانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : کر علیه کراً و کروراً و تکراراً، عطف و حمل، یقال: انهزم عنه ثم کر علیه. (اقرب الموارد) ، بازگردیدن از کسی و بازگردانیدن، لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار واگردانیدن. (زوزنی). بارها برگردانیدن چیز را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : در شعر ز تکرار سخن عیب نباشد زیرا که خوش آید سخن نغز به تکرار. ناصرخسرو. مشقت تأمل و تفکر کشید و رنج تذکار و تکرار تحمل کرد. (سندبادنامه ص 315). مرا در نظامیه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود. (بوستان)