جدول جو
جدول جو

معنی تکذیب - جستجوی لغت در جدول جو

تکذیب
مطلبی را دروغ دانستن و انکار کردن، کسی را دروغ گو ساختن، نسبت دروغ گویی به کسی دادن
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
فرهنگ فارسی عمید
تکذیب
(تَ)
نیک انکار کردن امری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انکار و جحد کردن در امری، یقال: کذب بآیات ربه . (از اقرب الموارد) ، به دروغ داشتن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). دروغگوی گردانیدن کسی را و گفتن او را که دروغ گفتی، بازایستادن، رفتن شیر ناقه، برگردانیدن از کسی، یک دو تک رفتن وحشی و ایستادن تا ببیند آنچه پس اوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گشنی کردن ناقه و دم برداشتن آن، بددلی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درنگی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تکذیب
انکار و جحد کردن در امری
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
فرهنگ لغت هوشیار
تکذیب
((تَ))
دروغ شمردن، منکر شدن
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
فرهنگ فارسی معین
تکذیب
انکار، رد
متضاد: تایید، تصدیق، انکار کرن، دروغ شمردن
متضاد: تایید کردن، تصدیق کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهذیب
تصویر تهذیب
پاکیزه کردن، خالص کردن، اصلاح کردن شعر یا نثر از عیب و نقص، پاکیزه کردن اخلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشذیب
تصویر تشذیب
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکعیب
تصویر تکعیب
مکعب ساختن چیزی، چهارگوشه ساختن، پر کردن ظرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعذیب
تصویر تعذیب
عذاب کردن، شکنجه کردن، کسی را آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
نارپستان شدن. (تاج المصادر بیهقی). نو برآمدن و بلند شدن پستان دختر و نارپستان شدن آن. (منتهی الارب). نارپستان شدن و بلند شدن پستان دختر. (آنندراج). برآمدن پستان دختر. (از اقرب الموارد) ، چهارگوشه ساختن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تکعیب مکعب کردن است. چون عددرا بمثل خویش زنی و آنچه گرد آید هم بدو زنی مکعب کرده آید. چون 3 که اندر 3 زنی، 9 شود و این مال است، چون او را به 3 زنی بیست وهفت آید، این مکعب است. (التفهیم بیرونی چ جلال همایی ص 43). و رجوع به تضلیع شود، پر کردن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَرْ رُ)
سگ داری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج) ، سگ را تعلیم کردن. (تاج المصادر بیهقی). سگ را شکار آموختن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). تربیت و تعلیم کردن سگ را برای شکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
به سنگ کف کوفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). به سنگ فهرکوفتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بسیار خوردن گوشت و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ لَ)
عذاب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در شکنجه کشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به رنج افکندن. (از اقرب الموارد). شکنجه کردن. (آنندراج). شکنجه و عذاب و عقوبت و آزار. (ناظم الاطباء) : طوطی را به چه تهمت چنین تعذیب و تشدید فرمودی. (سندبادنامه ص 99). هرکه به تأدیب دنیا، راه صواب نگیرد به تعذیب عقبی گرفتار آید. (گلستان). بعضی از ودایع او پیش یکی از تجار ظاهر شد و او رابدین سبب به انواع تعذیب و تسبیب فراگرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 360) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن از چیزی، حبس کردن چیزی، علاقه قرار دادن تازیانه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
کرب بستن بر دلو، خرمای کرابه خوردن، به بانگ آوردن نان پزکریب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشت کردن در زمین بی آب و گیاه. (از اقرب الموارد). رجوع به کریب شود
لغت نامه دهخدا
(تِ کِذْذا)
دروغگوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَیْ یُ)
غوره برآوردن رز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: کحب الکرم اذا ظهر کحبه او کثر حبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برآمدغورۀ آن رز و بسیار شد دانۀ آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لشکر گروه گروه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، آماده کردن کتیبه را و فراهم آوردن و کتیبه کتیبه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نوشتن، نوشتن آموختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پستان اشتر ببستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَلْ لُ)
کباب ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
باز کردن پوست درخت، راندن و دفع کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درخت پیراستن. (زوزنی). خشاوه کردن درخت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده کردن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق و تمزیق مال. (از اقرب الموارد) ، کار و تراش اول درتیر قمار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکذب
تصویر تکذب
دروغینگی
فرهنگ لغت هوشیار
پاکیدن پالیدن، درستیدن درست گشتن، تیزی دررفتار درگفتار پاک کردن پیراستن پیرایش، درست کردن، تیز رفتن شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکعیب
تصویر تکعیب
چهار گوشه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکویب
تصویر تکویب
کوفتن با سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکبیب
تصویر تکبیب
از کباب کباب کردن بریان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکتیب
تصویر تکتیب
نوشت آموزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکثیب
تصویر تکثیب
کم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکذاب
تصویر تکذاب
دروغگوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذیب
تصویر تعذیب
عذاب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهذیب
تصویر تهذیب
((تَ))
پاکیزه کردن، پاک داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعذیب
تصویر تعذیب
((تَ))
عذاب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکعیب
تصویر تکعیب
((تَ))
چهارگوشه ساختن چیزی، پر کردن ظرف، عددی را به توان سه رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
آزار، اذیت، ایذاء، شکنجه، عذاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اصلاح، پاکی، پاکیزه سازی، پالایش، تربیت، تزکیه، تصفیه، مهذب سازی، پیراستگی، مهذب ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تمدّن
دیکشنری اردو به فارسی