جدول جو
جدول جو

معنی تکافی - جستجوی لغت در جدول جو

تکافی(تَ)
با هم برابر شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تکافؤ شود
لغت نامه دهخدا
تکافی
سر به سری، بسندگی
تصویری از تکافی
تصویر تکافی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن، با هم تباین داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکافی
تصویر مکافی
پاداش دهنده یا کیفردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکافی
تصویر متکافی
برابر، همسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکافو
تصویر تکافو
با هم برابر شدن، برابر ایستادن، مساوی شدن، بس شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلافی
تصویر تلافی
تدارک کردن، عوض دادن، جبران کردن، دریافتن، رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ثَ عُ)
پذیرفتاری دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَلْ لُ)
منسوب به تکلف. ظاهری. ساختگی. ریاکارانه. با تزویر و ریا. با ظاهرسازی:
تا زهد تکلفیت برخیزد
بر ناصیه داغ فاسقی باید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
صحت یافتن. (ناظم الاطباء). به عافیت رسیدن. (از اقرب الموارد) ، ترک کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ترک کردن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قضیه پیش حاکم بردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترافع نزد سلطان بردن. (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) : تحافینا الی السلطان، ای ترافعنا. (منتهی الارب) ، نیکو شدن، جدا شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ یَ)
تضارب: تکافحوا، تضاربوا تلقاء الوجوه. رجوع به تکاثح شود، باهم سرون زدن، تلاطم امواج: بحر متکافح الامواج، ای متلاطمها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از ’ک ف ء’، برابر شونده و برابر ایستنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برابر و موافق و هم کفو. (ناظم الاطباء). رجوع به تکافوء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکافی
تصویر مکافی
برابر و مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکافی
تصویر متکافی
برابر و همسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدافی
تصویر تدافی
دریافتن، پستاگرفتن (پستا نوبت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعافی
تصویر تعافی
صحت یافتن، بعافیت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلفی
تصویر تکلفی
ظاهری، ساختگی، تزویر و ریا
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی شیان تاوان، تایگانه در تازی به دست آوردن از میان بردن دریافتن جبران کردن تدارک کردن، عوض دادن، دریافت جبران. دریافتن، جبران
فرهنگ لغت هوشیار
بسامد بسامدی برابر شدن همتا گردیدن مساوی شدن، پس شدن کافی بودن، برابری همتایی، بسندگی. با یکدیگر برابر شدن، برابر هم ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکافل
تصویر تکافل
پذیرفتاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاری
تصویر تکاری
به سلاک گرفتن (سلاک کرایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
دوری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافی
تصویر توافی
تمام و کمال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصافی
تصویر تصافی
((تَ))
با هم دوستی خالصانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
((تَ))
بر جای قرار نگرفتن، دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
((تَ))
با هم مخالف شدن، یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلافی
تصویر تلافی
((تَ))
دریافتن، جبران کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکافو
تصویر تکافو
((تَ فُ))
با هم برابر شدن، بس بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکافی
تصویر مکافی
((مُ))
مکافات کننده، پاداش دهنده، مساوی، برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکافی
تصویر متکافی
((مُ تَ))
برابر، همسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توافی
تصویر توافی
((تَ))
وفا به عهد کردن با یکدیگر، با هم تمام کردن
فرهنگ فارسی معین
محتاط، دردناک
دیکشنری اردو به فارسی