- تپق
- لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
معنی تپق - جستجوی لغت در جدول جو
- تپق
- لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
- تپق ((تُ پُ))
- لغزش ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ضربان، نبض
بد خو
یکنوع حقه ای که در آن توتون ریخته و لوله ای به آن وصل نموده و بر روی توتون آتش گذاشته جهت گرفتن دود بکشند
آرزو و خواستن، آرزومندگی شدن، کجی عصا و مانند آن
تاغ از گیاهان واژه پارسی است دارم اسپی کش استخوان در پوست - هست چون در جوال هیزم تاغ (کمال اسماعیل) درختچه ای از تیره اسفناجیان دارای برگهای مثلثی شکل و گلهای خوشه یی که در حدود 10 گونه از آن در ایران و دیگر ممالک آسیا و آفریفا و اروپا شناخته شده، بداغ، زیتون تلخ
چادر بزرگ، سرا پرده
کوه پست و پشته بلند، تل
گرد و فربه
لطف و مهربانی و دوستی
اضطراب بیقراری (از حرارت و ضعف)، یاتپش قلب. ضربان قلب
خیمه، سراپرده یا چادر بزرگ، برای مثال وآن تتق های گوهرآموده / چرم های دباغت آلوده (نظامی۴ - ۶۸۵)
تاپو، ظرف سفالی بزرگ که در آن غله یا آرد بریزند، خمره
برآمدگی کم ارتفاع پوستۀ زمین، هر چیز انباشته شده بر روی هم
بی آرامی، اضطراب، بی قراری، کنایه از تحرک، لرزش، ضربان قلب
نادرست نویسی تیغ تپق
ترکی دار کدو دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد قباق بنگرید به قباق چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد
نادرست نویسی لپغ پارسی است زابگر (آپوخ) زبگر زابگر زابغر
درختی با برگ های مثلثی شکل و گل های خوشه ای، تاغ، تاخ
((چُ پُ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی آلت تدخین دارای دسته ای چوبی و سری سفالی که توتون را در سر آن ریخته و دود کنند
چپق کسی را کشیدن: نهایت خشونت را نسبت به کسی اعمال کردن
چپق کسی را کشیدن: نهایت خشونت را نسبت به کسی اعمال کردن
نوعی آلت تدخین با دستۀ چوبی و سر سفالی که توتون را در سر آن می ریزند و دود می کنند
تپغ زدن کند زبانی تپق زدن زبان کسی. گرفته شدن زبان او نادرست ادا کردن کلمات: (فلانی زبانش تپق زده بجای طفل (طلف) گفت)
اضطراب بی قراری بی آرامی
تپیدن، لرزیدن، زدن نبض و قلب
تب، حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است، حمی
تب، حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است، حمی
((تَ یا تِ قّ))
فرهنگ فارسی معین
صدایی که از شکستن چیزی یا برخورد دو جسم سخت یا افتادن جسمی به وجود می آید
تق و لق: نیمه تعطیل، زهوار دررفته، فرسوده
تق چیزی درآمدن: صدای چیزی درآمدن، افشا شدن امری نهانی
تق و لق: نیمه تعطیل، زهوار دررفته، فرسوده
تق چیزی درآمدن: صدای چیزی درآمدن، افشا شدن امری نهانی