جدول جو
جدول جو

معنی تپز - جستجوی لغت در جدول جو

تپز(تُپْ پُ)
این کلمه فصیح نیست ولی بعید نیست اصل کلمه، دبوس عربی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مؤلف فرهنگ نظام این کلمه را بفتح پ آورده و بدینسان معنی کرده: گرز که سلاحی است از چوب یا آهن. لفظ مذکور را در تکلم بیشتر با ضم پ خوانند که غلط مشهور است چه در ترکی نیز با ضم پ بمعنی گوی چوگان و تپانچه است نه گرز. -انتهی
لغت نامه دهخدا
تپز
آماس، ورم، مانع، مزاحم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تپو
تصویر تپو
تاپو، ظرف سفالی بزرگ که در آن غله یا آرد بریزند، خمره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپق
تصویر تپق
لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیز
تصویر تیز
مقابل کند، هر چیزی که نوک یا لبۀ آن بسیار نازک و برنده باشد، مثل شمشیر، کارد، چاقو، سوزن و مانند آن،
برنده، کنایه از تند، شتابان، کنایه از چست، چالاک، هر چیزی که طعم آن تند باشد و زبان را بسوزاند، دارای بوی تند،
کنایه از شدید مثلاً آتش تیز، کشیده، دراز مثلاً بینی نوک تیز، کنایه از حساس مثلاً چشمان تیز، گوش های تیز،
کنایه از زیر، نازک و بلند مثلاً صدای تیز، باد صداداری که از مقعد خارج می شود، ضرطه
تیز شدن: برنده شدن لبۀ تیغ یا نوک چیزی که کند شده است، کنایه از برانگیخته شدن، کنایه از خشمگین شدن
تیز کردن: برنده ساختن لبۀ تیغ یا نوک چیزی که کند شده است، کنایه از برانگیختن، کنایه از خشمگین ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپش
تصویر تپش
بی آرامی، اضطراب، بی قراری، کنایه از تحرک، لرزش، ضربان قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپه
تصویر تپه
برآمدگی کم ارتفاع پوستۀ زمین، هر چیز انباشته شده بر روی هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاز
تصویر تاز
پسوند متصل به واژه به معنای تازنده مثلاً اسب تاز، پیشتاز
مخنث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توز
تصویر توز
خواهنده، پسوند متصل به واژه به معنای جوینده مثلاً کینه توز
پوست سفت و نازک درخت ارژن که به کمان و زین اسب می پیچیده اند، توژ برای مثال در کمان سپید توز نهاد / بر سیاه اژدها کمین بگشاد (نظامی۴ - ۵۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
(تُپْ پُ)
خال تپزی، در تداول خال پیک ورق بازی را گویند
لغت نامه دهخدا
تصویری از توز
تصویر توز
تاخت و تاراج و غارت و یغما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپه
تصویر تپه
کوه پست و پشته بلند، تل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپل
تصویر تپل
گرد و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپک
تصویر تپک
لطف و مهربانی و دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپق
تصویر تپق
لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپش
تصویر تپش
اضطراب بیقراری (از حرارت و ضعف)، یاتپش قلب. ضربان قلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغز
تصویر تغز
تاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترز
تصویر ترز
خشک و سخت گردیدن، گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیز
تصویر تیز
بران، برنده، قاطع غلبه نمودن هم میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاز
تصویر تاز
تاختن، تازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپق
تصویر تپق
((تُ پُ))
لغزش ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیز
تصویر تیز
برنده، هر چیز که مزه آن تند باشد و زبان را بسوزاند، مانند فلفل، هوشیار، مراقب، سریع، فوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیز
تصویر تیز
باد صداداری که از مقعد خارج شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیز
تصویر تیز
تندخو، بدخو، زرد، بی رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاز
تصویر تاز
در ترکیب معنای «تازنده» می دهد، پیشتاز، اسب تاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپل
تصویر تپل
((تُ پُ))
چاق، فربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپه
تصویر تپه
((تَ پِّ))
پشته بلند خاک یا شن، تل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپش
تصویر تپش
((تَ پِ))
اضطراب، بی قراری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپش
تصویر تپش
ضربان، نبض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیز
تصویر تیز
Sharp, Snappy, Trenchant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
برآمدگی، مانع، مزاحم
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تیز
تصویر تیز
острый , быстрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیز
تصویر تیز
scharf
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیز
تصویر تیز
гострий , швидкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیز
تصویر تیز
ostry, szybki
دیکشنری فارسی به لهستانی