- تَجَعُّدَ
- چهره در هم کشیدن، چین و چروک
معنی تَجَعُّدَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چروکیدن، چین و چروک، چروک شدن، چین چین کردن، چروک خوردن، چشمک زدن از درد، چین خوردن
برجستگی، چین و چروک، چهره در هم کشیدن، اخم
بلور شدن، منجمد کردن
تجسّم کردن، او مجسّم شد، محقّق شدن
لباس درآوردن، بی طرفی
سخت شدن، منجمد کردن، بلور شدن، یخ زدگی
تجسّد، تجسّم
بی مادّی، بی طرفی، بی هویّتی