جدول جو
جدول جو

معنی تویج - جستجوی لغت در جدول جو

تویج
(یَ)
گیاهی است که بر درخت پیچد و به عربی عشقه خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیاره بود که بر هر درخت که بپیچد آن را خشک کند و به تازی عشقه نامند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تورج
تصویر تورج
(پسرانه)
دلاور، یکی از سه پسر فریدون شاه، نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تزویج
تصویر تزویج
زناشویی کردن، همسر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زویج
تصویر زویج
نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زونج، زنّاج، زیچک، لکانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حویج
تصویر حویج
هویج، مواد مورد نیاز آشپزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترویج
تصویر ترویج
رواج دادن، رونق دادن، روا کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهیج
تصویر تهیج
به هیجان آمدن، برانگیخته شدن، جنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تریج
تصویر تریج
تریز، دامن لباس، دامن قبا، گوشۀ دامن قبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تویل
تصویر تویل
ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویج
تصویر کویج
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تویه
تصویر تویه
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، سدکیس، نوسه، آدینده، قوس و قزح، سرکیس، شدکیس، ترسه، کلکم، آلیسا، قزح، آزفنداک، سرویسه، نوشه، درونه، آفنداک، تربسه، رخش، تیراژی، سویسه، سرگیس، ایرسا، نوس، اغلیسون، کرکم، تربیسه، توبه، تیراژه، آژفنداک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تویی
تصویر تویی
درونی، اندرونی، تیوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هویج
تصویر هویج
ریشه ای مخروطی شکل خوراکی با اندوختۀ غذایی به رنگ زرد یا سرخ، زردک، گزر، گیاه این ریشه که دارای ساقه های باریک، برگ های بریده و گل های سفید و چتری می باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تاج بر سر کسی نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی). افسر پوشانیدن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کویج
تصویر کویج
آلوی کوهی زعرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویج
تصویر نویج
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هویج
تصویر هویج
گزر زردک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایج
تصویر تایج
تاجدار، امام تاجدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتویج
تصویر تتویج
تاج نهادن تاج بر سر کسی نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولج
تصویر تولج
کنام تولگاه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی خوراکی که از قطعات روده گاو یا گوسفند آکنده از پیه و گوشت تهیه میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
گزر زردک از گیاهان لوازم طبخ حوایج آشپزخانه، گزر زردک. توضیح امروزه غالبا (هویج) نویسند. آشپزمانه مانه آشپزی (معلوم نیست لغت کجاست زیرا کتب عربیه و فارسیه برآن مساعدت نمی کنند (فارسیان هویج نویسند) گزر زردک، تره که از آن نانخورش سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریج
تصویر تریج
باد تند، شدید الاعصاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویج
تصویر ترویج
رایج کردن، روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزویج
تصویر تزویج
مرد را زن دادن و زن را شوهر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویج
تصویر تعویج
کج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلویج
تصویر تلویج
کج کردن کجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیج
تصویر توشیج
خویش پیوستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تویل
تصویر تویل
بالای پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهج
تصویر توهج
افروختگی آتش، پخش بوی خوش، درخشیدن گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهیج
تصویر تهیج
به هیجان آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریج
تصویر تریج
((تِ))
لبه پایین جامه و قبا، تریز، تیریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترویج
تصویر ترویج
((تَ))
رواج دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزویج
تصویر تزویج
((تَ))
همسر گرفتن، جفت گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترویج
تصویر ترویج
رواگی، گسترش
فرهنگ واژه فارسی سره