جدول جو
جدول جو

معنی تولیت - جستجوی لغت در جدول جو

تولیت
عهده داری امور املاک موقوفه، عهده دار شدن، سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن
تصویری از تولیت
تصویر تولیت
فرهنگ فارسی عمید
تولیت
سرپرستی و رسیدگی امری را بعهده کسی سپردن، والی گردانیدن
تصویری از تولیت
تصویر تولیت
فرهنگ لغت هوشیار
تولیت
((تُ لِ یَ))
والی گردانیدن، رسیدگی به امری را به عهده کسی گذاشتن، به عهده گرفتن املاک موقوفه
تصویری از تولیت
تصویر تولیت
فرهنگ فارسی معین
تولیت
سرپرستی، ولایت دادن، والی گردانیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توقیت
تصویر توقیت
وقت معیّن کردن، برای انجام دادن کاری تعیین وقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولیت
تصویر کولیت
التهاب حاد یا مزمن روده که ممکن است به دلیل تنگی یا زخم باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولید
تصویر تولید
چیزی را از چیز دیگر به وجود آوردن، زایاندن، در علم اقتصاد حاصل کردن چیزی از طریق زراعت یا صناعت، در علم اقتصاد مقدار کالای تهیه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
خرسندی دادن، دلخوشی دادن، کسی را از غم واندوه رهایی دادن و سرگرم ساختن، تسلی دادن شخص عزادار و مصیبت زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملیت
تصویر تملیت
سر بار، یک لنگه از بار، بار کوچکی که بر پشت استر یا الاغ بگذارند و بر آن سوار شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولات
تصویر تولات
جمع توله، سختی ها آسیب ها گردن آویزها
فرهنگ لغت هوشیار
ورم مخاط روده فراخ که معمولا با عوارض دفع بلغم و خون و چرک همراه است ورم قولون
فرهنگ لغت هوشیار
سه بنی سه خوانی باور ترسایی درباره پدر پسر و جان اشویی (روح القدس)، سه بخشی، سه شویی، سه پهلویی (پهلو بر ضلع) سه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیت
تصویر توقیت
وقت نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولید
تصویر تولید
پرورش کردن، زائیده گردانیدن، پدید آوردن چیزی از چیزی، پروردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
مسلح ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
زیور بر نهادن پیرایه بستن آراستن، یکی از مراتب قوه عقل عملی و آن آراسته شدن با وصاف ستوده و خصال پسندیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیت
تصویر اولیت
پیشی تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملیت
تصویر تملیت
((تَ))
یک لنگه بار، بار کمی که بر بالای استر یا الاغ بگذارند و بر روی آن نشینند
فرهنگ فارسی معین
((کُ))
ورم مخاط روده فراخ که معمولاً با عوارض دفع بلغم و خون و چرک همراه است، ورم قولون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تولید
تصویر تولید
((تُ))
پدید آوردن، زادن، زایش، ایجاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توقیت
تصویر توقیت
((تُ))
وقت معین کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
((تَ یَ))
دلخوشی دادن، رهایی بخشیدن از اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
دل آرامی، دلداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تولید
تصویر تولید
فراوری، فرآوری، زاستن، زایوری، ساخته، فراورده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تولید
تصویر تولید
Production
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تولید
تصویر تولید
production
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تولید
تصویر تولید
производство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تولید
تصویر تولید
Produktion
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تولید
تصویر تولید
виробництво
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تولید
تصویر تولید
produkcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تولید
تصویر تولید
生产
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تولید
تصویر تولید
produção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تولید
تصویر تولید
produzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تولید
تصویر تولید
producción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی