از ’وق ی’، حذر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). پرهیز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حذر کردن و ترسیدن. (از اقرب الموارد). خود را نگاه داشتن از چیزی. (آنندراج). نگهبانی. (غیاث اللغات). پرهیز کردن. اتقاء. تجنب. اجتناب. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : و گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف، توقی و تصون واجب بیند. (سندبادنامه ص 63). رجوع به توقیت شود
از ’وق ی’، حذر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). پرهیز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حذر کردن و ترسیدن. (از اقرب الموارد). خود را نگاه داشتن از چیزی. (آنندراج). نگهبانی. (غیاث اللغات). پرهیز کردن. اتقاء. تجنب. اجتناب. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : و گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف، توقی و تصون واجب بیند. (سندبادنامه ص 63). رجوع به توقیت شود
به شکوه داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شکوهمند کردن. (تاج المصادر بیهقی). بزرگ داشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تبجیل و تعظیم. (اقرب الموارد). احترام. بزرگداشت. تعزیز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عزت و حرمت نگاه داشتن. (غیاث اللغات) : چون به مجلس خان حاضرشوی، سلام ما بر سبیل تعظیم و توقیر به وی برسانی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210). و در آن، جانب هیبت او به رعایت رسانیده ام و شرط تعظیم و توقیر هرچه تمامتر بجای آورده. (کلیله چ مینوی ص 103). توقیر من به تحقیر و تعظیم به توهین بدل گردد. (سندبادنامه ص 72). تو درشتی کن مرا دشنام ده مر مرا تو هیچ توقیری منه. مولوی. ، حلیم شمردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آزمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آرام دادن ستور را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خسته کردن گرانی بار یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مجروح کردن. (از اقرب الموارد) ، بردبار گردانیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گردانیدن نشان و آثار جهت کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
به شکوه داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شکوهمند کردن. (تاج المصادر بیهقی). بزرگ داشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تبجیل و تعظیم. (اقرب الموارد). احترام. بزرگداشت. تعزیز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عزت و حرمت نگاه داشتن. (غیاث اللغات) : چون به مجلس خان حاضرشوی، سلام ما بر سبیل تعظیم و توقیر به وی برسانی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210). و در آن، جانب هیبت او به رعایت رسانیده ام و شرط تعظیم و توقیر هرچه تمامتر بجای آورده. (کلیله چ مینوی ص 103). توقیر من به تحقیر و تعظیم به توهین بدل گردد. (سندبادنامه ص 72). تو درشتی کن مرا دشنام ده مر مرا تو هیچ توقیری منه. مولوی. ، حلیم شمردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آزمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آرام دادن ستور را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خسته کردن گرانی بار یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مجروح کردن. (از اقرب الموارد) ، بردبار گردانیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گردانیدن نشان و آثار جهت کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سم تاب کردن. (تاج المصادر بیهقی). به پیه گداخته استوار کردن سم را، به کلوخ و سنگ، اصلاح کردن حوض را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سم تاب کردن. (تاج المصادر بیهقی). به پیه گداخته استوار کردن سم را، به کلوخ و سنگ، اصلاح کردن حوض را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
وقت نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار). وقت نمودن. (آنندراج). هنگام، پیدا کردن. یقال: وقته لیوم کذا، مثل اجلته. وقت موقت نعت است از آن و قری ٔ قوله تعالی و اذا الرسل وقتت (قرآن 77 / 11) (مشدده و مخففه) و اقتت بالهمزه کما فی وجوه اجوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). وقت پدید کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح محدثین، وقت معین و معلوم کردن ظهور امام دوازدهم را، و آن منهی عنه است. (یادداشت ایضاً)
وقت نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار). وقت نمودن. (آنندراج). هنگام، پیدا کردن. یقال: وقته لیوم کذا، مثل اجلته. وقت موقت نعت است از آن و قری ٔ قوله تعالی و اذا الرسل وقتت (قرآن 77 / 11) (مشدده و مخففه) و اقتت بالهمزه کما فی وجوه اجوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). وقت پدید کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح محدثین، وقت معین و معلوم کردن ظهور امام دوازدهم را، و آن منهی عنه است. (یادداشت ایضاً)