یگانه گردانیدن، یکتا قرار دادن، خدا را یگانه دانستن، به یگانگی خدا ایمان آوردن، در تصوف مرحله ای که سالک به چیزی غیر از خداوند توجهی ندارد، سورۀ صدودوازدهم قرآن کریم، دارای ۴ آیه، مکی، اخلاص
یگانه گردانیدن، یکتا قرار دادن، خدا را یگانه دانستن، به یگانگی خدا ایمان آوردن، در تصوف مرحله ای که سالک به چیزی غیر از خداوند توجهی ندارد، سورۀ صدودوازدهم قرآن کریم، دارای ۴ آیه، مکی، اخلاص
صدا و ندا و فریاد و آواز و شور و غوغا کردن باشد و به معنی غریدن و غرنبیدن و عربده کردن هم هست. (برهان) (آنندراج). خواندن کسی را برای یاری و به آواز بلند فریاد کردن و غریدن و غرنبیدن و هنگامه و شور و غوغا برپا کردن. (ناظم الاطباء). غرنبیدن. (شرفنامۀ منیری). صدا و ندا باشد. (فرهنگ جهانگیری). از ’توف’ + ’یدن’ (پسوند مصدری). (حاشیۀ برهان چ معین) : جهان پر شد از نالۀ کرنای ز توفیدن کوس و زخم درای. شاهنامه (از شرفنامۀ منیری). ز توفیدن بوق و از بانگ تیز همه بیشه بد چون خزان برگ ریز. اسدی (گرشاسب نامه). ، به معنی جنبش و برهم خوردگی خلایق و وحوش نیز گفته اند و آن را به عربی هزاهز خوانند. (برهان) (آنندراج). جنبش و برهم خوردگی بود. (فرهنگ جهانگیری) : از آواز گردان بتوفید کوه زمین آمد از نعل اسبان ستوه. فردوسی. یکی باد برخاست بس هولناک دل جنگیان گشت از آن پر ز باک بتوفید کوه و بدرید دشت خروشش همی از هوا برگذشت. فردوسی. بجنبید دشت و بتوفید کوه ز بانگ سواران هر دو گروه. فردوسی. مغزمان روزه بتوفید و تبه کرد و بسوخت باد این عید گرامی به سماع و به شراب. فرخی. بفرمود تا هر بوق و کوس ودهل که داشتند و صنج و درای و اسفیدمهره، یکبار بزدند چنانکه از آن آواز، عالم بتوفید. (اسکندرنامۀ قدیم، نسخۀ سعید نفیسی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از آواز بوق و کوس عالم بتوفید. (اسکندرنامۀ قدیم، ایضاً). عجب نیست از سوز من گر به باغ بتوفد درخت و بسوزد گیاغ. بهرامی غزنوی
صدا و ندا و فریاد و آواز و شور و غوغا کردن باشد و به معنی غریدن و غرنبیدن و عربده کردن هم هست. (برهان) (آنندراج). خواندن کسی را برای یاری و به آواز بلند فریاد کردن و غریدن و غرنبیدن و هنگامه و شور و غوغا برپا کردن. (ناظم الاطباء). غرنبیدن. (شرفنامۀ منیری). صدا و ندا باشد. (فرهنگ جهانگیری). از ’توف’ + ’یدن’ (پسوند مصدری). (حاشیۀ برهان چ معین) : جهان پر شد از نالۀ کرنای ز توفیدن کوس و زخم درای. شاهنامه (از شرفنامۀ منیری). ز توفیدن بوق و از بانگ تیز همه بیشه بد چون خزان برگ ریز. اسدی (گرشاسب نامه). ، به معنی جنبش و برهم خوردگی خلایق و وحوش نیز گفته اند و آن را به عربی هزاهز خوانند. (برهان) (آنندراج). جنبش و برهم خوردگی بود. (فرهنگ جهانگیری) : از آواز گردان بتوفید کوه زمین آمد از نعل اسبان ستوه. فردوسی. یکی باد برخاست بس هولناک دل جنگیان گشت از آن پر ز باک بتوفید کوه و بدرید دشت خروشش همی از هوا برگذشت. فردوسی. بجنبید دشت و بتوفید کوه ز بانگ سواران هر دو گروه. فردوسی. مغزمان روزه بتوفید و تبه کرد و بسوخت باد این عید گرامی به سماع و به شراب. فرخی. بفرمود تا هر بوق و کوس ودهل که داشتند و صنج و درای و اسفیدمهره، یکبار بزدند چنانکه از آن آواز، عالم بتوفید. (اسکندرنامۀ قدیم، نسخۀ سعید نفیسی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از آواز بوق و کوس عالم بتوفید. (اسکندرنامۀ قدیم، ایضاً). عجب نیست از سوز من گر به باغ بتوفد درخت و بسوزد گیاغ. بهرامی غزنوی
فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، بسیار شدن، تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند، جمع توفیرات
فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، بسیار شدن، تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند، جمع توفیرات