جدول جو
جدول جو

معنی توعی - جستجوی لغت در جدول جو

توعی
توغوم (سرگردان)، پادشاه حمات بود، دوم سموئیل 8:9 و 10 و در اول تواریخ ایام 18:9، رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توری
تصویر توری
(دخترانه)
گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توئی
تصویر توئی
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انچیلو، انجیلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولی
تصویر تولی
تولا، دوستی، مقابل تبرا، در فقه دوستی با دوستان علی بن ابی طالب و فرزندانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تویی
تصویر تویی
درونی، اندرونی، تیوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توفی
تصویر توفی
میرانیدن، تمام حق را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تونی
تصویر تونی
تون تاب، کسی که در گلخن حمام زندگی کند،
کنایه از خانه به دوش، آواره،
کنایه از دزد، راهزن
از مردم تون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقی
تصویر توقی
پرهیز کردن، خود را حفظ و نگه داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توژی
تصویر توژی
توشی، نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند، نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشی
تصویر توشی
نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند، نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توعد
تصویر توعد
وعدۀ بد دادن، بیم دادن، ترساندن، از عاقبت بد ترسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَ مْ مُ)
بند کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازگردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ سَ)
درشت کردن راه. (تاج المصادر بیهقی). درشت کردن. (زوزنی). دشوار گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دشوارگردانیدن مکان را. (از اقرب الموارد) ، سرگشته کردن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، قطع کردن سخن کسی. (از اقرب الموارد) ، از حاجت بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَمْ مُ)
پیش آمدن به کاری و فرمان دادن بر کاری (شدد للمبالغه). (آنندراج) (ناظم الاطباء). به معنی ایعاز است و ترکیب، دال بر مبالغه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَمْ مُ)
درنگ و بازداشتن، خلاف ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازی و بیهودگی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برگردانیدن و فاسد کردن. (از اقرب الموارد) ، به بدخوئی نسبت نمودن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تونی
تصویر تونی
دزد و عیارو راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوعی
تصویر نوعی
نوعی در فارسی سردکی گنی گونه ای جوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقی
تصویر توقی
حذر کردن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولی
تصویر تولی
دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزی
تصویر توزی
منسوب به توز، پارچه کتانی نازکی که نخست در شهر توز می بافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توخی
تصویر توخی
صواب جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودی
تصویر تودی
برابر کردن زمین را بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توعیق
تصویر توعیق
بد خوی خواندن، بیهودگی، باز داشتن، درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توژی
تصویر توژی
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشی
تصویر توشی
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توعد
تصویر توعد
وعید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفی
تصویر توفی
میرانیدن، جان برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتی
تصویر توتی
طوطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلعی
تصویر تلعی
لیسیدن فروخفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمعی
تصویر تمعی
راز آشکاری، خرامیدن، یازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفعی
تصویر تفعی
از ریشه افعی، اژدهایی اژدهاواری اژدها خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترعی
تصویر ترعی
چریدن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوعی
تصویر جوعی
شکمباره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توحی
تصویر توحی
((تَ وَ حِّ))
شتافتن
فرهنگ فارسی معین