جدول جو
جدول جو

معنی توریست - جستجوی لغت در جدول جو

توریست
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خرام، جهانگرد، گیتی نورد، رهگیر، سیّاح، جهان نورد، سائح
تصویری از توریست
تصویر توریست
فرهنگ فارسی عمید
توریست
سیاح، جهانگرد
تصویری از توریست
تصویر توریست
فرهنگ لغت هوشیار
توریست
جهانگرد، سیاح، گردشگر (واژه فرهنگستان)
تصویری از توریست
تصویر توریست
فرهنگ فارسی معین
توریست
گردشگر
تصویری از توریست
تصویر توریست
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوردست
تصویر دوردست
جای دور، برای مثال ز بانگ سگان کآمد از دوردست / رمیدند گرگان و روباه رست (نظامی۵ - ۹۶۶)، چیزی که نزدیک نباشد، آنچه در دسترس نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
شرمنده شدن، رمیدن، دور شدن و به یک سو رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تروریست
تصویر تروریست
فرد یا گروهی که اقدام به ترور کند، آدم کش، فرد یا گروهی که ترور را شیوۀ مناسبی برای نیل به اهداف خود می دانند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَطْ طُ)
به ورس رنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و آن (ورس) نباتی باشد که به زعفران ماند. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به ورس شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از قرای ری. (از کشف الظنون). ظاهراً همان درشت یا ترشت یا طرشت تهران است، قریۀ درشت یا ترشت فعلی که در غرب تهران واقع است و عده کثیرفقیه و عالم از آن قریه برخاسته اند. (یادداشت مؤلف) : در هر هفته نظام الملک از شهر ری به دوریست رفتی. (نقض الفضائح ص 109). رجوع به طرشت شود
لغت نامه دهخدا
(تْری یِ)
شهر و بندری است در ایتالیا و بر کنار دریای آدریاتیک، در خلیجی به همین نام واقع است و 273000 تن سکنه دارد. یکی از مراکز پرفعالیت تجارتی و دارای پالایشگاه نفت است. این بندر پیش از سال 1918 میلادی تحت تسلط دولت اتریش بود و پس از پایان جنگ جهانی ضمیمۀ ایتالیا گردید و در سالهای 1947 میلادی و 1954 میلادی باوسعت 700 کیلومتر مربع و 400000 تن سکنه بشکل شهر وبندری آزاد درآمد و سپس مجدداً به ایتالیا پیوست
لغت نامه دهخدا
پیرو ناتوریسم، رجوع به ناتوریسم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کتاب موسی (ع). (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). که توراه نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به توراه و توریه شود
لغت نامه دهخدا
(تِ رُ ری)
مأخوذ از ترور فرانسه، کسی که طرفدار اصول تشدد باشد. طرفدار شدت عمل و ایجاد رعب و ترس. این کلمه در زبان فارسی متداول به شخصی اطلاق میشود که با اسلحه مرتکب قتل سیاسی شود. و رجوع به ترور و تروریسم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحریات
تصویر تحریات
جمع تحری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروریسم
تصویر تروریسم
اصل حکومت وحشت و فشار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
پوشانیدن حقیقت بر خلاف نشان دادن امری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریسات
تصویر تدریسات
جمع تدریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورعات
تصویر تورعات
جمع تورع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریثات
تصویر توریثات
جمع توریث
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چینما جسمی که از تخمیر گلسنگها بوسیله ادرار یا بمجاورت آمونیاک و کربنات و پتاس ایجادشود. تورنسل در محیط اسیدی برنگ سرخ و در محیط قلیایی برنگ آبی در آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیراست
تصویر تیراست
سیصد (300)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کنج نگار کنج گرا کسی که پیرو کوبیسم است نقاشی که بسبک مکتب کوبیسم نقاشی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجریات
تصویر تجریات
جمع تجری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورقات
تصویر تورقات
جمع تورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفیست
تصویر سوفیست
فرانسوی از لاتینی زپاکانگر دانا نما زبانباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروریست
تصویر تروریست
آدم کش، عامل ترور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورمات
تصویر تورمات
جمع تورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریسم
تصویر توریسم
مسافرت به منظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره، گردشگری، جهانگردی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تروریست
تصویر تروریست
آن که اقدام به سوء قصد یا کشتن کسی می کند (سیاسی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوردست
تصویر دوردست
افق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
آمفیبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تروریست
تصویر تروریست
دهشت افکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توریسم
تصویر توریسم
گردشگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تروریسم
تصویر تروریسم
دهشت افکنی
فرهنگ واژه فارسی سره
آدم کش، عامل ترور، قاتل، طرفدار ترور، وحشت گرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد