- تودیع
- تر کردن و تر نهادن در آب و جز آن
معنی تودیع - جستجوی لغت در جدول جو
- تودیع
- وداع گفتن، وداع کردن، بدرود گفتن، بدرود گفتن به مسافر، سپردن و گذاشتن چیزی در جایی یا نزد کسی که به همان حال باقی بماند
- تودیع ((تُ))
- وداع کردن، بدرود گفتن، سپردن چیزی نزد کسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پخشایش، پخش
فریفتن گول زدن
جدا جدا کردن، درد سر رسانیدن، درد سر دادن
ناکس گرداندن
بر آمدن موی سفید بر سر
فراخ کردن، وسعت دادگی
پخش کردن، تقسیم کردن
باز داشتن
نشان کردن برنامه
نو آور خواندن نو آور دانستن
زندانی کردن بنداندن، اندام بری بریدن لب گوش یا بینی
پراکنده کردن، بخش کردن، در علم اقتصاد پخش کردن کالا به وسیلۀ تولید کننده و رساندن آن به مصرف کننده
توزیع حروف: در ادبیات در فن بدیع تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع،برای مثال شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی (سعدی۲ - ۹۱۹)
توزیع حروف: در ادبیات در فن بدیع تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع،
وسعت دادن، فراخ گردانیدن، گشاد کردن، توانگر ساختن و فراخ روزی کردن
باعث زحمت و دردسر شدن، مزاحم شدن، دردسر دادن
فرمان، دست خط و طغرای پادشاهان و بزرگان، فرمان، نوشتن چیزی در ذیل نامه یا کتاب، در هنر یکی از خطوط اسلامی
((تُ))
فرهنگ فارسی معین
نشان گذاشتن بر چیزی، نوشتن چیزی ذیل کتاب، امضا کردن نامه و فرمان، فرمان شاهی، طغرای شاهی، دستخط
نگار کردن جامه
Distribution, Syndication
распределение , синдикация
Verteilung, Syndizierung
розподіл , синдикація
dystrybucja, syndykacja
分配 , 联合发售
distribuição, sindicância
distribuzione, sindacazione
distribución, sindicación
distribution, syndication
distributie, syndicatie
การแจกจ่าย , การกระจาย