جدول جو
جدول جو

معنی تودریج - جستجوی لغت در جدول جو

تودریج
(دَ)
توریج. تودری. تدرج. تودرج. توذری. (از دزی ج 1 ص 154). دوایی است برای نشاندن آماس ها بکار دارند. (نزهه القلوب). رجوع به تودری و اروسیمون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تودری
تصویر تودری
گیاهی بیابانی و شبیه گیاه خردل با برگ های باریک و کرک دار و گل های زرد و خوشه ای و دانه های ریز و قهوه ای رنگ و لعاب دار، خیس کرده یا دم کردۀ آن را برای تسکین سینه درد و دفع سرفه می خورند و برای صاف کردن سینه و رفع گرفتگی صدا نافع است
قدومه، مادردخت، شندله، اوسیمون، جنفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
درجه به درجه پیش رفتن، پله پله بالا رفتن، آهسته آهسته و گاه گاه کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
درنوردیدن. (دهار). درنوردیدن نامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (از المنجد) ، پله قرار دادن بنا را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، بر کاری داشتن اندک اندک. (تاج المصادر بیهقی). قریب گردانیدن کسی را بسوی چیزی بتدریج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). پایه پایه چیزی را بسوی چیزی بردن. (آنندراج). درجه به درجه و پایه بپایه چیزی را بسوی چیزی بردن یعنی آهسته آهسته کار کردن. (غیاث اللغات) ، تنگ روزی و بی طاقت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
- بتدریج، کم کم. خردخرد. اندک اندک. بمرور. متدرجاً: تا هر کس که خرد دارد... و پادشاهی وی را برکشد حیلت سازد تا بتکلیف و تدریج و ترتیب جاه خویش را زیاده کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 33). و بگوی صلاح تو آنست که یکچندپیش ما نباشی و بغربت مقام کنی که چنین خطایی رفت تا بتدریج و ترتیب این نام زشت از تو بیفتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 235).
نشاطی نیم رغبت می نمودند
بتدریج اندک اندک می فزودند.
نظامی.
تأمل در آیینۀ دل کنی
صفایی بتدریج حاصل کنی.
سعدی (بوستان).
ولیکن بتدریج تا انجمن
بسستی نخندند بر رای من.
سعدی (بوستان).
مایۀ عیش آدمی شکم است
تا بتدریج میرود چه غم است ؟
سعدی (گلستان).
رجوع به تدریجاً و متدرجاً شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تخم گیاهی است که آن را به عربی قصیصه خوانند و در صفاهان قدامه و در کرمان مادردخت گویند، و خوردن آن قوت باه دهد. (برهان). تخمی لعابی که قدامه و تخم مادردخت نیز گویند. (ناظم الاطباء). تخم گیاهی است که در صفاهان قدامه و در کرمان مادردخت گویند و معرب آن تودریج است. (انجمن آرا) (آنندراج). اشجاره. اروسیمون. شندله. قدومه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).... و به یونانی اروسمن و به عربی بزر خمخم نامند. نبات او را برگ دراز و بی ساق و شاخهای او سرخ و صلب و با اندک خاری ریزه و ثمرش در غلاف باریک و لطیف و تخمش از عدس کوچکتر و اندک پهن و سرخ و زرد و سفید می باشد... و رجوع به لکلرک ج 1 ص 321 ذیل توذری و تحفۀ حکیم مؤمن وفهرست مخزن الادویه و ترجمه ضریر انطاکی و ترجمه صیدنه و بحر الجواهر و اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود، بمعنی سماق هم بنظر آمده است و معرب آن تودریج است. (برهان). سماق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: تو + در + ی، قالی یا گلیم یا بساطی دیگر که در آستانه های در افکنند. قالیچه یا گلیم خردی که میان دو دیوار آستانۀ در افکنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رگ گردن بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ودج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توذریج
تصویر توذریج
پارسی تازی گشته تودری از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
پا به پا رفتن آهسته گامی، در نوردیدن نامه -1 درجه بدرجه پیش رفتنپایه پایه بالا رفتن، آهسته آهسته کاری کردن، اجرای امری اندک اندک، جمع تدریجات. پله پله بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودری
تصویر تودری
قدومه قدامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
((تَ))
درجه به درجه پیش رفتن، آهسته آهسته کاری را انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدریجا
تصویر تدریجا
کم کم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
تدريجيا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
Gradualness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
渐进性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
mpangilio wa polepole
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
постепенность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
Allmählichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
поступовість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تدریج، به تدریج
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
تدریج
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
ধীরতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
점진성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
yavaşlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
徐々
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
הדרגתיות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
क्रमिकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
keberlanjutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
ความคืบหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
stopniowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
geleidelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی