جدول جو
جدول جو

معنی توخن - جستجوی لغت در جدول جو

توخن(تَ رَ)
آهنگ کردن به چیزی، خیر باشد یا شر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسن
تصویر توسن
(پسرانه)
اسب سرکش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توختن
تصویر توختن
دوختن، فرو کردن، فرو کردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر
کشیدن
جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توطن
تصویر توطن
وطن اختیار کردن، شهری را وطن خود قرار دادن، جا گرفتن، خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسن
تصویر توسن
وحشی، رام نشده، اسب شوخ و سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توان
تصویر توان
نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(تَ زِ ءَ)
نرم گردیدن چرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دباغی کردن، تر نهادن در آب، تر نهاده شدن، لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَشْ شی)
حیله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، صرف کردن و برگردانیدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زدن. (از اقرب الموارد از لسان العرب) ، به شگفت آوردن چیزی کسی را. (ازاقرب الموارد) (از المنجد) ، فضیلت نهادن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَضْضُ)
بسیار روغن مالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به ناز پروردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنعم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رَ)
شهری است در لهستان که 100000 تن سکنه دارد ودر این شهر کار خانه تهیۀ مواد شیمیائی تأسیس یافته است. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(رِ ن ن)
مارشال مشهور فرانسه (1611 -1675م.) که در جنگهای متعدد، فتوحات و افتخارات فراوانی نصیب کشور خود ساخت. او در دوران جنگهای دولوسیون (1667م.) و جنگهای دیگر فرماندهی قوای نظامی فرانسه را بعهده داشت و بر اثر پیروزی هایی که بدست آورد شهرت فراوان یافت. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان الموت است که در بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع است و 291 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان حومه بخش رامسر است که در شهرستان تنکابن واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَزْ زُ)
جستن. (زوزنی). صواب جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تحری. تطلب. طلب افضل در خیر. رای صواب ترین جستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به شرایط موافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطالب و مباغی آن حضرت قیام نمودی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 47) ، خشنودی خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قصد کردن. (آنندراج) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توحن
تصویر توحن
کلانشکمی، نابودی، خوار گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجن
تصویر توجن
خواری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخون
تصویر تخون
کم کردن حق کسی، تیمار داشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدخن
تصویر تدخن
بوی دود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توان
تصویر توان
قوت و قدرت و طاقت، استطاعت، تاب، زور و قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغن
تصویر توغن
پیشا جنگی پیش در آمدن در جنگ ایستادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توطن
تصویر توطن
میهن یابی، دلبستگی وطن اختیار کردن جای گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ده هزار (10 000)، ده هزار دینار، سکه ای معادل 10 قران یا 10 (یک هزار) بود (قاجاریان)، امروزه معادل 10 ریال است. یا امیر تومان. فرمانده 10 000 سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسن
تصویر توسن
وحشی رام ناشونده، سرکش (چارپا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توذن
تصویر توذن
حیله کردن، صرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توخی
تصویر توخی
صواب جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توخم
تصویر توخم
ناگواردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توختن
تصویر توختن
جستجو نمودن، آروز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهن
تصویر توهن
سست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توختن
تصویر توختن
دو تکه پارچه را به وسیله سوزن و نخ به هم پیوستن، با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن، دوختن، توزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توختن
تصویر توختن
((تَ))
جستن، خواستن، گزاردن، ادا کردن، به دست آوردن، اندوختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توطن
تصویر توطن
((تَ وَ طُّ))
وطن گزیدن، جای گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توسن
تصویر توسن
((تُ سَ))
وحشی، رام ناشونده، اسب سرکش و رام ناشدنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توان
تصویر توان
((تَ))
نیرو، زور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توان
تصویر توان
طاقت، قدرت، قوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توختن
تصویر توختن
جبران کردن
فرهنگ واژه فارسی سره