کسی که از چیزی ترس و وحشت دارد، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده وحشت زده، هراسیده، مرعوب، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع، جای ویران و متروک
کسی که از چیزی ترس و وحشت دارد، تَرسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده وَحشَت زده، هَراسیده، مَرعوب، خائِف، رَعیب، چَغزیده، نِهازیده، مَروع، جای ویران و متروک
یگانه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکتا شدن. (آنندراج) ، توحد خدا به ربوبیت، تفرد به آن. (از اقرب الموارد) ، نگاه داشتن: توحده اﷲ بعصمته، ای عصمه و لم یکله الی غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن حق تعالی کسی را و نینداختن کار او را به غیر. (آنندراج)
یگانه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکتا شدن. (آنندراج) ، توحد خدا به ربوبیت، تفرد به آن. (از اقرب الموارد) ، نگاه داشتن: توحده اﷲ بعصمته، ای عصمه و لم یکله الی غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن حق تعالی کسی را و نینداختن کار او را به غیر. (آنندراج)
سلاح و جامه از خود انداختن، و منه الحدیث: فوحشوا برماحهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: أعطاه تمرهً فوحش بها. (اقرب الموارد)
سلاح و جامه از خود انداختن، و منه الحدیث: فوحشوا برماحهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: أعطاه تمرهً فوحش بها. (اقرب الموارد)
خانه و جای ویران و بی اهل. (آنندراج). ویران و خراب و متروک و بی اهل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحش شود، ترسیده. (ناظم الاطباء). وحشت زده و مرعوب. بد دل شده: لشکر ایشان از استماع این سخن متوحش و از حدیث گذشته جمله دم درکشیدند. (سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 30) ، وحشتناک. (ناظم الاطباء). ترس آور و رعب انگیز: در این بقیت ماه رمضان هر روزی بلکه هر ساعتی خبری متوحش رسیدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556) ، رمندۀ وحشی. مقابل اهلی: جانور متوحش را... به مقام استیناس میرساند. (بخاری) ، تهی شکم. (آنندراج). گرسنه و تهی شکم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحش شود، آمادۀ کوچ و رحلت از ترس و وحشت. (ناظم الاطباء)
خانه و جای ویران و بی اهل. (آنندراج). ویران و خراب و متروک و بی اهل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحش شود، ترسیده. (ناظم الاطباء). وحشت زده و مرعوب. بد دل شده: لشکر ایشان از استماع این سخن متوحش و از حدیث گذشته جمله دم درکشیدند. (سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 30) ، وحشتناک. (ناظم الاطباء). ترس آور و رعب انگیز: در این بقیت ماه رمضان هر روزی بلکه هر ساعتی خبری متوحش رسیدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556) ، رمندۀ وحشی. مقابل اهلی: جانور متوحش را... به مقام استیناس میرساند. (بخاری) ، تهی شکم. (آنندراج). گرسنه و تهی شکم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحش شود، آمادۀ کوچ و رحلت از ترس و وحشت. (ناظم الاطباء)