- توالد
- بهم زادن، تناسل، بسیار شدن
معنی توالد - جستجوی لغت در جدول جو
- توالد
- بسیار بچه آوردن، بسیار شدن قوم به واسطۀ فرزند بسیار زادن، تولیدمثل کردن، زادوولد کردن
- توالد ((تَ لُ))
- از یکدیگر زادن، بسیار فرزند آوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبخانه، دستشویی، دست به آب
دستشویی
جمع خالده، دیگپایه ها، خرسنگ ها تخته سنگ ها
پیاپی شدن، تتابع
کلمه ای فرانسوی که به بزک و آرایش زنان گویند و بمعنی مستراح آب ریزگاه هم گویند
با یکدیگر وعده نهادن
در یک وقت وارد شدن
شور و وجد کردن
یکدیگر را با شمشیر زدن
مستراح، آرایش کردن صورت
شمشیر زدن، جنگ کردن با شمشیر
پیاپی رسیدن، یکی پس از دیگری آمدن، پی در پی بودن، پشت سر هم قرار داشتن
طلب یا اظهار وجد کردن از روی تکلف، اظهار وجد و شادمانی کردن، شور و وجد کردن
سرودن اشعاری که از حیث لفظ و معنی مانند هم باشد به وسیلۀ دو شاعر بی خبر از یکدیگر، به طوری که گمان برود یکی از آن دو تن این شعر را از دیگری نقل کرده است، موارده، پیاپی وارد شدن
در یک وقت وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
در یک وقت وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
جمع مولد، مادران زایندگان جمع مولد
((تَ رُ))
فرهنگ فارسی معین
پیاپی وارد شدن، مانند بودن شعر دو شاعر هم در لفظ هم در معنا، بدون اطلاع داشتن هیچ کدام از یکدیگر
نوید دادن
زایش، زادروز
آهستگی درنگ همدوستی
پدید آمدن چیزی از چیزی بزادن، زائیده شدن، متولد شدن
مال کهنه و قدیمی موروثی
زاییده شدن، کنایه از به وجود آمدن چیزی از چیز دیگر
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، ابا، آتا، اب، بابو، اتا، بابا، ابی
پدر، بابا