- تواجد
- شور و وجد کردن
معنی تواجد - جستجوی لغت در جدول جو
- تواجد
- طلب یا اظهار وجد کردن از روی تکلف، اظهار وجد و شادمانی کردن، شور و وجد کردن
- تواجد ((تَ جُ))
- شور نمودن، وجد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم نازیدن و فخر کردن به بزرگی و مجد آشکار کردن با هم
بهم زادن، تناسل، بسیار شدن
با یکدیگر وعده نهادن
در یک وقت وارد شدن
تقابل، همدیگر مقابله شدن
بسیار بچه آوردن، بسیار شدن قوم به واسطۀ فرزند بسیار زادن، تولیدمثل کردن، زادوولد کردن
سرودن اشعاری که از حیث لفظ و معنی مانند هم باشد به وسیلۀ دو شاعر بی خبر از یکدیگر، به طوری که گمان برود یکی از آن دو تن این شعر را از دیگری نقل کرده است، موارده، پیاپی وارد شدن
در یک وقت وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
در یک وقت وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
((تَ رُ))
فرهنگ فارسی معین
پیاپی وارد شدن، مانند بودن شعر دو شاعر هم در لفظ هم در معنا، بدون اطلاع داشتن هیچ کدام از یکدیگر
نوید دادن
دارا
آهستگی درنگ همدوستی
نالیدن گله کردن دوست داشتن
دارنده، دارا، در تصوف ویژگی سالکی که در حالت وجود است، از نام های خداوند
دارنده، دارا