جدول جو
جدول جو

معنی تهماسب - جستجوی لغت در جدول جو

تهماسب
(پسرانه)
یکی از شخصیتهای شاهنامه، طهماسب
تصویری از تهماسب
تصویر تهماسب
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طهماسب
تصویر طهماسب
نام پارسی است تهم اسپ تهماسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاماسب
تصویر جاماسب
(پسرانه)
وزیر گشتاسب که با دختر زرتشت ازدواج کرد، جاماسپ، نام خردمندی ایرانی وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاماسب
تصویر ژاماسب
(پسرانه)
جاماسپ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهراسب
تصویر لهراسب
(پسرانه)
صاحب اسب تندرو، لهراسپ، نام پسر اروندشاه و پدر گشتاسب از نژاد کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارماسب
تصویر ارماسب
(پسرانه)
دارنده اسب آرام، نام یکی از سرداران هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طهماسپ
تصویر طهماسپ
(پسرانه)
دارنده اسب نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، پدر، جانشین نوذرپاد شاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهراسب
تصویر لهراسب
اعتدال حقیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماس
تصویر تیماس
(پسرانه)
جنگل، بیشه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
برازندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
خویشتن داری کردن خویشتنداری، چنگ در زدن خود را نگاهداشتنخویشتن داری کردن، چنگ در زدن آویختن، خویشتن داری، چنگ زنی آویزش، جمع تماسکات
فرهنگ لغت هوشیار
ننگسار جا به جایی روان از تن آدمی به تن جانوران انتقال نفس ببدن حیوان دیگر غیر انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماسح
تصویر تماسح
دستمالی، پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
با هم نسبت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماسی
تصویر تماسی
پاره پاره گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
با هم نسبت داشتن، با یکدیگر نسبت یافتن، میان دو شخص یا دو چیز نسبت و رابطه وجود داشتن مانند هم شدن، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در نظم یا نثر که با هم متناسب باشند، مثل ماه وخورشید، چشم و ابرو، دست و پا، گل و بلبل، مراعات النظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تماسک
تصویر تماسک
به هم چنگ زدن و آویختن، کنایه از خود را نگه داشتن، خویشتن داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تماسک
تصویر تماسک
((تَ سُ))
خود را نگاه داشتن، چنگ در زدن و آویختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تماسخ
تصویر تماسخ
((تَ سُ))
انتقال نفس به بدن حیوان دیگر غیر انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
((تَ سُ))
نسبت و رابطه داشتن میان دو کسی یا دو چیز، مراعات النظیر، نام صنعتی است در شعر، و آن آوردن کلماتی است که با هم نسبت داشته باشند، مانند، اسب و زین، ماه و خورشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیماس
تصویر تیماس
بیشه، نیزار، جنگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناسب
تصویر تناسب
Commensuration, Congruity, Proportion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
соразмерность , соответствие , пропорция
دیکشنری فارسی به روسی
Übereinstimmung, Verhältnis
دیکشنری فارسی به آلمانی
відповідність , відповідність , пропорція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
proporcjonalność, zgodność, proporcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
相称 , 一致性 , 比例
دیکشنری فارسی به چینی
correspondência, congruidade, proporção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
corrispondenza, congruità, proporzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
correspondencia, congruidad, proporción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
commensuration, congruité, proportion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
overeenstemming, congruentie, verhouding
دیکشنری فارسی به هلندی
ความเหมาะสม , ความสอดคล้อง , สัดส่วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
توازنٌ , توافقٌ , نسبةٌ
دیکشنری فارسی به عربی