- تهماسب (پسرانه)
- یکی از شخصیتهای شاهنامه، طهماسب
معنی تهماسب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نام پارسی است تهم اسپ تهماسب
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
وزیر گشتاسب که با دختر زرتشت ازدواج کرد، جاماسپ، نام خردمندی ایرانی وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
اعتدال حقیقی
برازندگی
خویشتن داری کردن خویشتنداری، چنگ در زدن خود را نگاهداشتنخویشتن داری کردن، چنگ در زدن آویختن، خویشتن داری، چنگ زنی آویزش، جمع تماسکات
ننگسار جا به جایی روان از تن آدمی به تن جانوران انتقال نفس ببدن حیوان دیگر غیر انسان
دستمالی، پاک کردن
با هم نسبت داشتن
پاره پاره گردانیدن
با هم نسبت داشتن، با یکدیگر نسبت یافتن، میان دو شخص یا دو چیز نسبت و رابطه وجود داشتن مانند هم شدن، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در نظم یا نثر که با هم متناسب باشند، مثل ماه وخورشید، چشم و ابرو، دست و پا، گل و بلبل، مراعات النظیر
به هم چنگ زدن و آویختن، کنایه از خود را نگه داشتن، خویشتن داری کردن
((تَ سُ))
فرهنگ فارسی معین
نسبت و رابطه داشتن میان دو کسی یا دو چیز، مراعات النظیر، نام صنعتی است در شعر، و آن آوردن کلماتی است که با هم نسبت داشته باشند، مانند، اسب و زین، ماه و خورشید
بیشه، نیزار، جنگل
Commensuration, Congruity, Proportion
соразмерность , соответствие , пропорция
Übereinstimmung, Verhältnis
відповідність , відповідність , пропорція
proporcjonalność, zgodność, proporcja
相称 , 一致性 , 比例
correspondência, congruidade, proporção
corrispondenza, congruità, proporzione
correspondencia, congruidad, proporción
commensuration, congruité, proportion
overeenstemming, congruentie, verhouding
ความเหมาะสม , ความสอดคล้อง , สัดส่วน
kesesuaian, proporsi
توازنٌ , توافقٌ , نسبةٌ