- تهجید (تَ)
فا خواب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوابانیدن، بیدار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از اضداد است. (ناظم الاطباء) ، به شب نماز گزاردن. (از اقرب الموارد)
معنی تهجید - جستجوی لغت در جدول جو
- تهجید
بیدار کردن، بشب نماز گزاردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زشت نژادی تازیان اگراز مردم سرزمین های نو مسلمان زن می گرفتند فرزندشان} هجین {خوانده می شد
آواز بگلو بر گردانیدن بنرمی، نیکو کردن آواز سرود گفتن اشتغال یافتن بسرود و سماع نرم بانگ کردن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
آواز به گلو برگردانیدن به نرمی، نیکو کردن آواز، سرود گفتن، اشغال یافتن به سرود و سماع، نرم بانگ کردن
