جدول جو
جدول جو

معنی تهجد - جستجوی لغت در جدول جو

تهجد
شب زنده داری، بیدار ماندن در شب برای نماز و عبادت، کنایه از نماز شب، خوابیدن در شب، بیدار شدن در شب. در معنای ۱ و ۲ از اضداد است
تصویری از تهجد
تصویر تهجد
فرهنگ فارسی عمید
تهجد
خفتن شب، بیدار بودن بشب، برای نماز بیدار شدن، نماز نافله خواندن
تصویری از تهجد
تصویر تهجد
فرهنگ لغت هوشیار
تهجد
خوابیدن در شب، بیدار شدن در شب، شب زنده داری، نماز شب
تصویری از تهجد
تصویر تهجد
فرهنگ فارسی معین
تهجد
احیا، بیتوته، بیداری، شب بیداری، شب زنده داری، مساهرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متهجد
تصویر متهجد
کسی که شب تا سحر برای نماز و عبادت بیدار بماند، شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهجی
تصویر تهجی
حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن، هجی کردن، نکوهش کردن، هجو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شیره گرفتن از انگور را گویند. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). شیره ای که از انگور گیرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ)
طریق تهجع، راه گشاده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکایت نمودن بی خوابی و جز آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکایت کردن از امری، یقال: لایتوجد سهر لیله، ای لایشکو ما مسه من مشقه. (از اقرب الموارد) ، اندوهگین شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوست داشتن آن زن را: توجد بفلانه، احبها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَکْ کی)
تهدید. (زوزنی). ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترسانیدن و ترسانیدن به عقوبت. (از اقرب الموارد) : نامه ها به تهدد سوی شهر براز و دیگر حشم نبشت که شما سستی کردید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 105).
چند چون هدهد تهدد بینی از ذبح و عذاب
تو برای رهنمای ملک پیک رایگان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ لُ)
حنظل چیدن و شکستن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: خرج القوم یتهبدون. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ زُ)
بریده گردیدن آواز با لرزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مهربانی کردن اشتر بر بچه. (تاج المصادر بیهقی). مهربان شدن ناقه بر بچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اظهار لطف کردن قوم بر کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فا خواب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوابانیدن، بیدار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از اضداد است. (ناظم الاطباء) ، به شب نماز گزاردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به خواب رفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ هْ)
آهستگی نمودن در سخن، یهود شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) ، پیوستگی جستن به رحم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیوستگی جستن به رحم یا به حرمت. (از اقرب الموارد) ، توبه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توبه کردن و بازگشتن به حق. (از اقرب الموارد) ، کار نیکو نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عمل نیک کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در گرمگاه رفتن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). در هجر (نیمروز نزدیک زوال معالظهر) سیر کردن و در آن وقت به جائی شدن، به مهاجران مانستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
در پی یکدیگر برآمدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ هََ جْ جِ)
آن که به شب بیدار باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب). بیدار و بی خواب و بیدار در شب و از خواب برخیزنده در شب. (ناظم الاطباء). کسی که در شب جهت عبادت پروردگار برخیزد. شب زنده دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خفته در شب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تهجد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
بلند شدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سوگندان مغلظ یاد کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بزه آوردن نزدیک گردیدن ناقه. (منتهی الارب). نزدیک شدن نتاج ناقه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ایرانیان هر حس را در کتب سیر خود لهجد گویند. (عیون الانبیاء ج 1 ص 16)
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
شب خسبنده. (آنندراج). خوابیده. (ناظم الاطباء) ، خواباننده، خفته یابنده کسی را. (آنندراج). و رجوع به اهجاد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تعظم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهود
تصویر تهود
یهودیگری، نیکوکاری، آهستگی در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجی
تصویر تهجی
شمردن حروف به اسمهای آنان، هجا کردن، املا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجید
تصویر تهجید
بیدار کردن، بشب نماز گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدج
تصویر تهدج
بریده آوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدد
تصویر تهدد
ترسیدن ترسش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجد
تصویر توجد
نالیدن گله کردن دوست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهجد
تصویر متهجد
شب زنده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجر
تصویر تهجر
دور گشتگی فرا پروازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدد
تصویر تهدد
((تَ هَ دُّ))
ترساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متهجد
تصویر متهجد
((مُ تَ هَ جِّ))
آن که شب هاتا هنگام سحر به عبادت خدا پردازد، شب زنده دار
فرهنگ فارسی معین
شب زنده دار، عابد شب زنده دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هجی کردن، تفکیک حروف الفبا، جداسازی حروف الفبا
فرهنگ واژه مترادف متضاد