جدول جو
جدول جو

معنی متهجد

متهجد((مُ تَ هَ جِّ))
آن که شب هاتا هنگام سحر به عبادت خدا پردازد، شب زنده دار
تصویری از متهجد
تصویر متهجد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متهجد

متهجد

متهجد
کسی که شب تا سحر برای نماز و عبادت بیدار بماند، شب زنده دار
متهجد
فرهنگ فارسی عمید

متهجد

متهجد
آن که به شب بیدار باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب). بیدار و بی خواب و بیدار در شب و از خواب برخیزنده در شب. (ناظم الاطباء). کسی که در شب جهت عبادت پروردگار برخیزد. شب زنده دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خفته در شب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تهجد شود
لغت نامه دهخدا

متجهد

متجهد
آنکه شبها تا هنگام سحر بعبادت خدا پردازد شب زنده دار جمع متجهدین
متجهد
فرهنگ لغت هوشیار

متهود

متهود
توبه کننده. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). توبه کرده. (ناظم الاطباء). التایب. (مهذب الاسماء) ، جهود شونده. (آنندراج). یهودی شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، برگشته از حق. (ناظم الاطباء) ، کار نیکو نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آهسته در رفتار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهود شود
لغت نامه دهخدا

متوجد

متوجد
شکایت نماینده بیخوابی و جز آنرا. (آنندراج) (از منتهی الارب). شکایت کننده از بیخوابی. (ناظم الاطباء) ، اندوهگین. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ملول و محزون. و رجوع به توجدشود، ناخوش و بیمار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متمجد

متمجد
بزرگ. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به تمجد شود، ستوده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا